مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
رفتهاست: اشاره پنهانى،(1) هدايت غريزى،(2) سروش غيبى (الهام)(3) و وحى رسالى.(4) قرآن كريم همچنين وسوسههاى شياطين به دوستان خود را وحى خوانده است.(5) ظاهراً در اين موارد، همان معناى عام لغوى وحى، يعنى سخن پوشيده و اعلام در خفا مورد نظر باشد كه موارد فوق، همه از مصاديق آن به شمار مىروند.سيد حيدر آملى وحى را داراى دو معنا مىداند: وحى خاص و وحى عام. وحى به معناى خاص، به انبيا و رسل اختصاص دارد و گاهى با واسطه فرشته و گاهى بدون آن تحقق مىيابد. وحى با واسطه فرشته، مخصوص رسل اولى العزم و وحى بدون واسطه فرشته، ويژه انبيا است. مىتوان قسم نخست را وحى جلى (آشكار) و قسم دوم را وحى خفى (پنهان) ناميد. بسيارى از انبيا از وحى جلى بىبهره بودند؛ مانند انبياى بنى اسرائيل.(6) وحى به معناى عام آن، در همه موجودات، اعم از حيوان، جماد، انسان و شيطان وجود دارد. سيد حيدر آملى پس از بيان مستندات قرآنى اين مدعا، مىنويسد:والحق أَنّ (الوحي بمعناه) الخاص اصطلاحي و (بمعناه العام) لغوي؛ حقيقت آن است كه معناى عام وحى، همان معناى لغوى وحى است و معناى خاص آن، يك امر اصطلاحى است.(7) در واقع، معناى اصطلاحى وحى نيز از مصاديق معناى لغوى آن، يعنى سخن پوشيده و اعلام در خفا و خود از مصاديق مكاشفه است. به همين دليل است كه خواجه عبدالله انصارى باب مكاشفه را با آيه (فأَوحى إِلى عبده ما أَوحى)؛ پس خداوند به بنده خود وحى نمود آنچه را وحى كرد،(8) آغاز مىكند و عبدالرزاق كاشانى در توضيح آن مىنويسد:معناى وحى، اشاره پنهان است و معناى لغوى مكاشفه، آن است كه شخص با همراز خود ديدار كند و سرّ خود را برايش باز گويد كه جز با اشاره پنهان نمىباشد.(9)