مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
را نداشته و بىهيچ ترديد و ترددى، بر طبق آن عمل مىكند. از اين رو است كه وقتى خداوند به مادر موسى وحى كرد كه «موسى را شير ده، و چون بر او بيمناك شدى، او را در نيل بينداز،(1) او بر خلاف همه عواطف مادرانه، كه افكندن كودكى شيرخوار را در رود خروشان نمىپذيرد، بر طبق آنچه بدو وحى شده بود، عمل كرد.فدلّ على أَنّ الوحي أَقوى سلطاناً في نفس الموحي إِليه من طبعه الذي هو عين نفسه؛ اين كلام الهى دلالت مىكند بر اين كه سلطه (و حاكميت) وحى در نفس كسى كه به او وحى مىشود، از (سلطه) طبع او، كه عين خودش است، قوىتر است.(2) از اينجا مىتوان ملاكى براى تمييز وحى از غير وحى به دست آورد، و آن اين كه هر گونه خطاب، وارد، القا و دريافتى كه توأم با ترديد باشد و جايى براى مخالفت در نفس باقى گذارد، وحى نيست؛ زيرا وحى هيچ مجالى براى فكر و تدبير باقى نگذاشته، به گونهاى تام و كامل بر وجود شخص، حاكم مىگردد.(3) از مجموع اين سخنان مىتوان نتيجه گرفت كه از نظر ابنعربى، وحى در همان مفهوم گستردهاش، حقيقتى يگانه است كه در موارد گوناگون، به شكلهاى مختلف ظهور مىكند، در زنبور عسل به گونهاى و در پيامبر و ولى به گونهاى ديگر. از اين رو، حقيقت وحى نه تنها اختصاص به پيامبر ندارد، بلكه منحصر در ولى نيز نبوده، همه موجودات را شامل مىگردد، با اين تفاوت كه اگر انسان بخواهد به لحاظ وجود مجموعى خود، از اين وحى برخوردار شود، بايد مشمول عنايت خاص الهى گردد كه در پارهاى موارد، تهذيب نفس و عمل به شرع و قطع تعلقات، زمينه برخوردارى از آن را فراهم مىسازد.از سويى در مواردى ابنعربى تصريح مىكند كه پس از موت رسول خدا صلي الله عليه و آله وحى بهطور كلى قطع گرديد و اوليا و اهل معرفت، جز الهام بهرهاى ندارند.واعلم أن لنا من اللّه الإلهام لا الوحي، فإِنّ سبيل الوحي قد انقطع بموت رسولالله9؛ بدان براى ما از جانب خدا تنها الهام است و نه وحى، زيرا راه وحى با مرگ رسول خدا قطع شد.(4) {P . همان، ج 3، ص 238. P روشن است كه در اين موارد، مراد ابنعربى همان وحى به معناى خاص آن است كه