مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
رخ داده است. بىترديد هر انديشمندى گرفتار اين امر غلط و حكم نادرست است، مگر كسى كه خداوند بصيرتش را منوّر ساخته و در نتيجه، معرفت يافته باشد كه خداوند به هر چيز حدى و فطرت و خلقت ويژهاى بخشيده است؛ مثلاً به شنوايى (سمع)، خلق خاصى براى ادراك خاصى عطا كرده است كه معمولاً از اين حد ادراك تجاوز نمىكند و عقل را نيازمند آن قرار داده است تا به وسيله آن از معرفت اصوات، تقطيع حروف، تغيير الفاظ و تنوع لغات اطلاع يابد و در نتيجه، ميان صداهاى گوناگون، از قبيل صداى پرندگان، وزش بادها، جريان آبها و غير آن فرق بگذارد. اگر شنوايى، اين امور را به عقل نمىرساند، عقل به خودى خود از ادراك آنها عاجز و ناتوان بود. همچنين است قوه بينايى (بصر) كه خداوند عقل را در ادراك مبصرات به آن محتاج ساخته است؛ چنان كه اگر قوه بينايى نباشد، عقل را قدرت و توانايى درك رنگها نباشد و بر همين قياس است ديگر قواى انسان كه به حواس معروفند.(1) ابنعربى در ادامه درباره قوه خيال و حافظه سخن مىگويد و نيازمندى آن دو به حس را تبيين مىكند و سپس مىنويسد:و چون قوه مفكره به جانب خيال مىآيد، به قوه مصوره احتياج مىيابد تا به آن وسيله، امورى را كه خيال ضبط كرده، به صورت دليل و برهان تركيب كند و در آن به محسوسات يا ضروريات، يعنى امورى كه مركوز در جبلّت است، استناد جويد و سرانجام، در اين هنگام كه فكر آن دليل را تصور مىكند، عقل آن را از فكر مىگيرد و به استنتاج مىپردازد و به وسيله آن بر مدلول حكم مىكند.(2) ابنعربى سپس تأكيد مىكند كه در همه اين قوا موانع، اشتباهات و خطاهايى است كه بايد از صحيحِ ثابت جدا گردد:و ما من قوة إِلّا و لها موانع و أَغاليط، فيحتاج إِلى فصلها من الصحيح الثابت؛ هيچ قوهاى نيست جز آنكه مانعها و خطاهايى دارد. و از اين رو تفكيك آنها از [دانش] درست و ثابت لازم است.از نظر ابنعربى عقل تا زمانى كه شناختهاى خود را با استمداد از اين قوا