مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مرتكب شدهاند و نتايج باطلى كه در اثر اين خطاها پذيرفتهاند.مثلاً ابنعربى در باب پنجاه و هشتم از فتوحات مكيه مىگويد:كسى كه پيامبر را تصديق نمود و آنگاه پيامبر (در اثر وحى الهى) درباره حقايق هستى و اوصاف بارىتعالى حقايقى را براى او بازگو كرد كه عقل او آنها را محال و ناممكن مىشمارد، حكم پيشين يا نزدش باقى مىماند و يا نمىماند. اگر حكم به محال بودن آن نزدش باقى نماند، بايد به وجهى كه منشأ اشتباه او شده، پى برد و بفهمد كه آنچه را دليل بر محال بودن آن امر بر خداوند مىپنداشته، در نفس الامر (و واقع) دليل نبوده است، كه در اين صورت، با اين پرسش مواجه مىشود كه آن امر كه وراى طور عقل است، چيست؟ اما اگر در عين حال كه با قبول خبر پيامبر و تصديق او و يا در اثر شهود شخصى، مطلبى را بيابد كه عقل وى آن را محال مىشمارد، باز هم دست از حكم عقل برندارد، اين نيز امرى ممكن و شدنى است و در واقع، چنين كسى آن امر را از جهت فكرش محال و از جهت قبولش ممكن و محقق مىشمارد.(1) فإِذا علمه بهذه القوة التي عرف أَنها وراء طور العقل هل يبقى له الحكم فيما كان يحيله العقل من حيث فكره أَوّلاً على ما كان عليه، أَم لايبقى. فإِن لم يبق له الحكم بأَن ذلك محال فلابدّ أَن يعثر على الوجه الذي وقع منه الغلط بلاشك و أن ذلك الذي اتخذه دليلاً على إِحالة ذلك على اللّه لم يكن دليلاً في نفس الأَمر. و إِذا كان هذا فما ذلك الأَمر مما هو وراء طور العقل فإِن العقل قد يصيب و قد يخطئ. و إِن بقى للعقل بعد كشفه و تحقيقه لصحة هذا الأمر الذى نسبه اللّه لنفسه و وصف به نفسه و قبلته عقول الأنبياء و قبله عقل هذا المكاشف بلاشك و لاريب و مع هذا فإِنه يحكم على اللّه بأَن ذلك الأَمر محال عقلاًمن حيث فكره، لا من حيث قبوله، و حينئذٍ يصح ان يكون ذلك المقام وراء طور العقل من جهة أَخذه عن الفكر لا من جهة أَخذه عن اللّه؛ پس هر گاه توسط اين قوه، كه دانست وراى طور عقل است، بدان معرفت يابد،