مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
تلاش براى برهان آوردن بر مشهودات خود ناكام باشند؛ اما ناتوانى از اقامه برهان بر يك حقيقت مشهود، غير از برهان آوردن بر امتناع آن است؛ مثلاً قيصرى در مقدمه خود بر شرحفصوصالحكم(1) و نيز ابنتركه در تمهيدالقواعد(2) چندين برهان بر اثبات وحدت شخصى حقيقت وجود اقامه كردهاند كه در جاى خود، مورد نقد قرار گرفته، ناتمام بودن آنها روشن شده است؛(3) اما اين امر، به هيچ وجه به معناى بطلان مدعاى عارف، دروحدت شخصى وجود نيست؛ زيرا اوّلاً بطلان دليل، اعم از بطلان مدعا است و هرگز باطلبودنِ دليل، دليلِ بر باطل بودنِ مدعا نخواهد بود. ثانياً اعتماد و تكيه اصلى عارف، در ادعاى خود، بر كشف و شهود است. در واقع، اقامه دليل بر امورى مانند وحدت وجود تلاشى است براى زدودن غرابتِ آنچه عارف در تجربه عرفانى خود مىيابد، براى كسانى كه از اين تجربه محرومند.اين گرايش در غزالى، كه بر ابنعربى تقدم دارد و ابنعربى بارها به سخنان او در فتوحاتمكيه تمسك و با تجليل از او ياد كرده است، نيز به چشم مىخورد. اومىگويد:بدان كه در طور ولايت، چيزى كه عقل حكم به محال بودن آن كند، جايز و روا نيست. آرى ممكن است در طور ولايت، چيزى آشكار شود كه دست عقل از آن كوتاه باشد؛ بدين معنا كه امرى باشد كه به مجرد عقل ادراك نمىگردد و كسى كه ميان آنچه عقل آن را محال مىشمارد و آنچه عقل بدان دست نمىيابد، تفاوت نگذارد، مقامش پايينتر از آن است كه طرف سخن قرار گيرد كه بايد او را با جهلش وانهاد.اين غزالى همان كسى است كه فلسفه زمانه را ناتمام و دچار تناقض درونى دانسته، براى اثبات اين مدعا تهافة الفلاسفه را تحرير كرده است.رويكرد به عقلانى ساختن مفاهيم عرفانى و بر پا كردن يك نظام هستىشناسانه فلسفى - كارى كه مهمترين آغازگر آن، خود ابنعربى است - در آثار ابوالمعالى صدرالدين قونوى به خوبى مشهود است. تأليفات قونوى در مقايسه با آثار ابنعربى از نظام و انسجام بيشترى برخوردار است. قونوى كه بهترين شاگرد و پرورشيافته