مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مبانی نظری تجربه دینی - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مى‏خورد. صدرالمتألهين با احاطه كامل بر نظام هستى‏شناسانه عارفان و آشنايى كامل با جريان عقلى‏سازى تجربيات عرفانى، اثبات مى‏كند كه برهان (علم اليقين) هرگز نمى‏تواند با عرفان (عين اليقين) مخالفت داشته باشد و ادله‏اى كه بر نفى و انكار مشهودات عرفا بيان شده، شبه برهان است نه برهان حقيقى؛ زيرا هرگز برهان حقيقى برخلاف شهود نيست:

فالبرهان الحقيقي لايخالف الشهود الكشفي.(1) آن‏گاه طورى وراى طور عقل بودنِ تجربه عرفانى را اين گونه تبيين مى‏كند كه امورى مانند وحدت وجود، به سبب غايت شرف و بلندى مرتبت، از دسترس عقل دور است، نه‏آن‏كه به علت تناقض‏آميز بودنش، مورد انكار عقل باشد. «آرى بعضى از مراتب كمال معرفت، وجود دارد كه به لحاظ شرافت و علوّ، عقل سليم كه در دار طبيعت مستقر و از مهاجرت به عالم اسرار بازمانده است، از ادراك آن ناتوان است، نه آن‏كه چيزى از مطالب حق وجود داشته باشد كه عقل سليم و ذهن مستقيم، آن را انكار كرده و به فسادش حكم‏نمايد.»(2) بنابراين نظر، امورى مانند وحدت شخصى وجود، جمع ميان تشبيه و تنزيه حق تعالى و حتى جمع اضداد در عالم خيال، در حقيقت تناقضى در بر ندارد و اگر هم در ظاهر گفتارِ حاكى از آن حقايق، تناقض به چشم مى‏خورد، به علت عدم توجه به تعدد جهات است. همان‏گونه كه با تفكيك حمل اولى و حمل شايع از يكديگر، مشكل تناقض‏نمايى گزاره‏هايى از قبيل «جزئى كلى است» و «جزئى كلى نيست» مرتفع گرديد، با تفكيك ميان حمل حقيقت و رقيقت، تناقض گزاره‏هايى از قبيل «حق خلق است» و «حق خلق نيست» نيز از ميان خواهد رفت.

صدرالمتألهين بر آن است كه هرچند عقل به تنهايى نمى‏تواند حقايقى مانند وحدت‏وجود را درك كند، اما با استمداد از نور الهى قادر به فهم آن خواهد بود، همان‏گونه كه عقول انبيا و اوليا بر چنين امرى قادرند. «طور توحيد خاصى كه متعلق به خواص اهل‏اللّه است، امرى وراى طور عقول فكرى است كه هنوز چشمشان به نور

1. صدرالدين شيرازى، الحكمة المتعاليه، ج 2، ص 315.

2. همان، ص 322.

/ 291