مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
لباس حروف بر تن نكرده است. آگاهى از معانى كلام نخست را فهم، و معرفت به كلام دوم را علم گويند. طبيعى است كه شنيدن نوع دوم از كلام، با ابزارى غير از گوش ظاهر صورت مىپذيرد.(1) هرگاه شنونده كلام، نوع نخست را از گوينده بشنود يا آن را به صورت نوشتار بخواند و از ميان معانى متعددى كه لفظ با رعايت ضوابط گويش و دستور زبان تحمل آن را دارد، به آن معنا كه مراد و مقصود گوينده است، دست يابد، فرايند فهم صورت پذيرفته است؛ اما اگر نداند كه گوينده، يكى يا بيشتر از آن معانى را اراده كرده و اگر يكى را اراده كرده، كدام يك از آن معانى است، در اين صورت، او كلام گوينده را نفهميده است، هرچند مدلولات آن كلام را دانسته باشد. مرتبه نازلتر آن است كه در اثر ناآشنايى با وضع الفاظ، حتى مدلول كلام را نيز نداند. در هر حال، فهم از آنِ كسى است كه مراد گوينده كلام را بداند نه فقط معانى الفاظ و تركيبات را:فالذي يفهم مراده [أَى المتكلم] بها [أَى الأَلفاظ] فذلك الذي أوتي الفهم فيها.(2) ابنعربى در ادامه سخن، اين ويژگى را براى كلام خدا در برابر كلام انسان ذكر مىكند كه هر گاه كسانى كه خداوند به زبان آنان سخن گفته است، در فهم كلام او اختلاف نظر پيدا كنند، به شرط آنكه فهم هر كدام مستند به ضوابط ادبى باشد، بايد گفت كه همه آن معانى، مرادِ خداوند بوده و در نتيجه، همه آنان به فهم كلام خدا نايل آمدهاند؛ زيرا خداوند به همه وجوه كلام خود عالم است. در واقع هر يك از آن معانى، با حفظ شرط يادشده، مقصود خداوند است نسبت به آن كسى كه آن معنا را فهميده است:و أَما كلام اللّه إِذا نزل بلسان قوم فاختلف أَهل ذلك اللسان في الفهم عن اللّه ما أَراده بتلك الكلمة أَو الكلمات مع اختلاف مدلولاتها فكل واحد منهم، و إِن اختلفوا، فقد فهم عن اللّه ما أَراده فإِنه عالم بجميع الوجوه تعالى، و ما من وجه إِلّا و هو مقصود للّه تعالى بالنسبة إِلى هذا الشخص المعين ما لم يخرج من اللسان، فإِن خرج من اللسان فما فهم و لاعلم؛ اما كلام خدا هر گاه به زبان قومى فرودآيد، آنگاه اهل آن زبان در فهم اين كه مراد خداوند از آن كلمه يا كلمات چيست، اختلاف نظر يابند و آن كلمات داراى مدلولهاى گوناگونى