مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
شمردهاند - و با فلاسفه - كه همه كمال را اذعان معرفتى با اتكا به براهين عقلى به پارهاى گزارههاى مابعدالطبيعى دانستهاند - دارند. از نظر ايشان حقيقت دين، ايمان است و ايمان همان باورداشت پارهاى گزارهها با استناد به ادله آن است. ابنعربى و ديگر عرفا با اين رويكرد نيز مقابله كردهاند. از نظر ايشان، اينان نيز مقدمه رسيدن به سعادت را با سعادت يكى دانستهاند. روشن است كه عارف براى آغاز سلوك بايد شمارى اصول مابعدالطبيعى را باور داشته باشد كه بدون آن، اقدام به سلوك در طريقت ميسور نيست؛ اما اين باورداشتها تنها امكان دستيابى به سعادت را فراهم مىآورد.انسانى كه دانست خدا هست، بايد بكوشد در مسيرى گام نهد تا سرانجام به خدا برسد و او را در مكاشفهاى عرفانى شهود نمايد و همه هستى را تجلى فعل و وصف و ذات او ببيند. البته اگر او به همان دانستن نخستين بسنده كند، چونان كسى خواهد بود كه معناى شيرينى را تصور مىكند؛ اما آن را نمىچشد.در اينجا ميان اتو و ابنعربى تا حدودى توافق نظر وجود دارد. چنان كه دانسته شد،(1) اتو نيز به شدت عليه تحويل دين به اخلاق (قوانين رفتار) و عقايد شوريد. از نظر او آنان كه دين را صرفاً مجموعهاى از احكام و قوانين ظاهرى مىدانند يا آن را با اذعان و باورداشت به پارهاى اعتقاد نامهها يكى مىشمارند، حقيقت دين را، كه تجربه دينى است، مكتوم داشتهاند.البته يادآور مىشويم كه تجربه دينى از نظر اتو خاستگاه دين و نقطه آغازين آن است و همان چيزى است كه مناسك و عقايد از آن سر برمىآورد؛ اما از نظر ابنعربى غايت و هدف، دين و چيزى است كه مناسك و عقايد بدان مىانجامد. منشأ اين اختلاف در حقيقت، مرتبط دانستن و مستقل دانستن دين از وحى رسالى است. چنان كه گذشت(2) اتوبر جنبه شخصى و درونى دين تكيه مىكند كه از درون آدمى مىجوشد و عقايد ومناسك و شعائرى را پيش روى او مىنهد. طبيعتاً در چنين برداشتى از هدف و غرضدين سخن گفتن چندان موجه نمىنمايد و در نتيجه، گوهر دين را مطلوب آن معناكردن بادقت تام صحيح نيست. بر خلاف ابنعربى كه دين را رهآورد پيامبران