مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سرّ تجربه مينوى، هم جنبه درونى(1) دارد و هم جنبه عينى و بيرونى.(2) اين امر تا آنجا كه به فاعل تجربه مربوط مىشود، آگاهى از هيچ بودن خود در برابر حقيقتى است كه فرددر اين تجربه با آن مواجه مىگردد.احساس هيچ بودن، هم وجودى است و هم ارزشى.(4) از يك سو، وجود فرد در برابر قدرت قاهر و غالب آن «غيرمطلق»، هم چون عدم است و از سوى ديگر، در سايه احساس مخلوقيت، ارزش فرد، و در واقع، ارزش ديگر پديدهها، در برابر ارزش والاى نومن، هيچ مىگردد.همراه با اين احساسهاى وجودى و ارزشى، كه همه چيز را از وجود و ارزش تهى مىسازد و تا مرز عدم، فرو مىكاهد، نومن به نحو عينى و بىواسطهاى به عنوان سرّ(5) براى شخص جلوه مىكند. اين ويژگىِ نومن، در شخص حالت بهت و حيرت و شگفتى را پديد مىآورد.(6) اتو در تأكيد بر اين احساس بهت و حيرت، و تمايز نهادن ميان آن با احساس خوف و هيبت و خشيت، به اين عبارت انجيل تمسك مىكند:و چون در راه به سوى اورشليم مىرفتند و عيسى در جلوى ايشان مىخراميد، مبهوت گرديدند، و چون از عقب او مىرفتند، خوفناك شدند.(7) اتو براى آنكه اين سرّ دينى يا حيرت و بهت را به روشنترين وجه بيان كند، تعبير «كاملاً ديگر»(8) را به كار مىبرد كه حاكى از مغايرت كامل نومن با هر امر ديگرى است.(9) همان گونه كه آموند اظهار داشته است، اتو شايد عبارت «كاملاً ديگر» را از ياكوب فريس