مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
مصنوع بودن خود باز مىگردد، متفاوت است. در بيان شلايرماخر، بنابر تفسير اتو، انسان خود را حقيقتى مىبيند كه وابسته و متكى به علّتى است؛ اما در احساس خاصى كه در مواجهه با عظمت و جلال در آدمى پديد مىآيد، انسان خود را چيزى نمىبيند و عظمت الهى چنان بر او حاكم مىگردد كه بىاختيار چراغ وجود او را خاموش مىسازد.اشكال چهارمى كه پيش از اين بر شلايرماخر بيان شد، در همين زمينه است. از نظر اتو شلايرماخر گرفتار حصار كانت شده و در واقع خواسته است رابطه ميان خود و جهان را بر حسب مقولات علت و معلول كانت تشريح كند. مقصود شلايرماخر از احساس وابستگى مطلق، آگاهى از مشروط و مقيد بودن است، همان حالتى كه معلول نسبت به علت دارد. در اين جا در مقام داورى درباره درستى و نادرستى تفسير اتو از شلايرماخر نيستيم، بلكه صرفاً مىخواهيم مقصود اتو را از احساس عظمت و جلال و آگاهى خاصى كه در تجربه مينوى براى انسان روى مىدهد، دريابيم.به نظر اتو تفاوت ميان احساس وابستگى مطلقِ شلايرماخر و مثلاً كلام حضرت ابراهيم (من كه خاك و خاكستر هستم) همان تفاوت ميان آگاهى از مخلوق بودن و خلق شدن(1) و متكى و محتاج بودن(2) است.(3) در اوّلى مخلوق به عنوان فعل و اثر آفرينش خداوند مطرح است و در دومى هيچ و ناچيز بودن اشيا در برابر عظمت و جلال خداوند؛ خاك و خاكستر كه در برابر عظمت و جلال الهى قرار گرفته است.(4) همين مقايسه را اتو در كتاب عرفان شرقى و غربى در بحث از مفهوم مايا در عرفان هندى انجام داده است.به عقيده او مخلوق دو معنا مىتواند داشته باشد:نخست، چيزى كه توسط خالق پديد آمده و در نتيجه، براى خود داراى وجود و ارزش مثبتى است.دوم، چيزى پست، ناچيز و فقير (محتاج) و فاقد واقعيت و ارزش.