مبانی نظری تجربه دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
يك ماتقدم دينى(1) است و ثانياً آدمى از طريقِ اين ماتقدم دينى، از يك متعلق غيرعقلانى واحد و يگانه، آگاهى مىيابد، همان حقيقتى كه اين آگاهى را در خلال تجربه مينوى، در انسان پديد مىآورد.(2) همچنين ادعاى اتو در باره وجود هسته مشترك ميان همه انواع تجارب دينى و اين كه آن هسته مشترك، تجربه مينوى است، با ويژگىهايى كه اتو براى آن ذكر مىكند، بر خلاف تفاوتهايى است كه به لحاظ پديدار شناختى ميان مثلاً ترس از شيطان و تجربه بوديست از نيروانا وجود دارد. چنين تفاوتهاى پديدار شناختىيى، بر اتو لازم مىسازد كه شرحى از اصل اوّليه(3) و روند رشد و تحول تجارب دينى ارائه دهد؛ اما اين كه چنين تجاربى اصناف متفاوت يك نوعند به گونهاى كه سلسلهاى رو به تكامل را ترتيب دهند، مبتنى بر وحدتى است كه در آنها تشخيص داده شده، وحدتى كه زمينه فلسفى دارد نه پديدار شناختى.اين كه همه تجربههاى دينى، تجليات بسيار متنوع يك شيوه واحد آگاهى دينى است، مستند به يك پيشفرض فلسفى در تحليل آنها است، پيش فرضى كه در تحليل نهايى، مبتنى برمتافيزيك فريس است.(4) از ديگر موارد تخطى اتو از روش پديدارشناسى، ادعاى عينيت داشتن، متعلق تجربه مينوى است. چنان كه گذشت، پديدار شناس دين، تنها بايد به توصيف احوال دينى بپردازد و آن را همان گونه كه متدينان مىيابند، شرح و تفسير كند؛ اما داورى درباره واقعى يا غيرواقعى بودنِ اين تجربه، امرى ديگر است كه بايد با روشهاى عقلانى در فلسفه، ارزيابى شود.ادعاى اتو براى تجربههاى مختلف وحدت در ميان عارفان و گنجاندن اين دسته از تجارب در مقوله تجارب مينوى، مورد اعتراض بسيارى از محققان قرار گرفته و آن را بر خلاف تفاوتهاى پديدارشناختى موجود ميان دو نوع تجربه دانستهاند كه در يكى ثنويت ميان انسان و خدا و در ديگرى وحدت ميان آن دو تجربه مىشود.(5)