مىكند، در اينباره فرموده است: « فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوآئَهُمْ عَمّا جآئَكَ مِنَ الْحَقِّ ! » (48 / مائده) و « اُولآئِكَ الَّذينَ ءَاتَيْنهُمُ الْكِتبَ وَ الْحُكْمَ ! » (89 / انعام) و شايد بعضى آيات اشعار دارد يا دلالت مىكند بر اين كه به انبياء حكم به معنى تشريع داده شده، مانند آيـه « رَبِّ هَبْ لى حُكْما وَ اَلْحِقْنى بالصّالِحينَ!» (83 / شعراء) (1)
1- الميـــزان ج 14، ص 79.
حكم و قضا در بين مردم
« اُولآئِكَ الَّذينَ ءَاتَيْنهُمُ الْكِتبَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ...!» (89 / انعام)
اگر حكم به غير انبياء نسبت داده شود معناى قضاوت را افاده مىكند، مانند آيه: « وَلْيَحْكُمْ اَهْلُ الاِْنْجيلِ بِما اَنْزَلَ اللّهُ فيهِ ! » (47 / مائده)
معناى ديگرى نيز براى حكم هست كه عبارت است از منجز كردن وعده و اجراى حكم و قانون كه در مورد آيه « وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْـحَقُّ وَ اَنْـتَ اَحْكمُ الْحكِمينَ!» (45 / هود) به آن معناست.(1)
1- الميـــزان ج 14، ص 79.
حكم و قضاى قطعى الهى، و قوانين ناشى از آن
« كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوآ اَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ!» (33 / يونس)
مطابق ظاهر سياق آيه كلمهاى كه خدا در مورد فاسقان گفته اين است كه فاسقان ايمان نمىآورند، يعنى خداوند حكم قطعى در مورد آنان صادر كرده و به مقتضاى آن، فاسقان در حالى كه بر فسق خود باقى هستند ايمان نمىآورند و هدايت الهى آنان را فرانمىگيــرد تا به طرف ايمان راهنمايى شوند. زيرا خدا فرمــوده: « اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفـاسِقينَ ـ خدا مــردم فــاســــق را هـدايــت نمـىكنـد!» (6 / منــافقــون)
معنى جمله « كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ...!» اين است كه كلمه الهى و حكم قطعى و حتمى كه خدا در مورد فاسقان صادر كرده يعنى ايمان نياوردن فاسقان، در خارج به حقيقت پيوست و به ثبوت رسيد و مصداق پيدا كرد، و مصداقش همين است كه اينان از راه حق خارج شدند و در ضلالت افتادند. يعنى ما حكم هدايت نشدن و ايمان نياوردن فاسقان را به خاطر ظلم و يا گزاف صادر نكردهايم و بلكه اين حكم بدان دليل صادر شده كه فاسقان از حق منصرف و فاسق پيشه شدند و در ضلالت افتادند زيرا بـيـن حــق و بـاطـل واسطـهاى وجـود نـدارد.
آيه در عين حال دلالت بر آن دارد كه امور ضرورى و احكام و قوانين روشن و واضحى كه در نظام مشهود عالم جريان دارد مانند اين كه « واسطهاى بين حق و باطل نيست،» و يا «واسطهاى بين هدايت و ضلالت نيست،» يك نوع استناد به قضاى الهى دارد و اين طور نيست كه اين قوانين به خودى خود و بدون قضاى الهى در ملك خدا به صورت