سهل انگارند، و هرچه خدا از طريق امتحان و ابتلاء بلاها و به دست مشركين تنبيهشان مىكند، به سوى او بر نمىگردند، و مشركين آنها همچنان مؤمنين را آزار مىدهند، و از راه خدا بازمىدارند، تا به اين وسيله به خيال خود نور خدا را خاموش كنند، و خدا را به ستوه در آورند، و جلو خواست او را بگيرند، و نيز بعد از آن كه هر دو طايفه را در پندارشان تخطئه فرمود، اينك در اين آيات لحن كلام را برگردانيده، حق مطلب را بيان مىكنــد، آن حقــى كه به هيچوجه نمىشــود از آن به ســوى چيز ديگرى عــدول نمود، و آن واجبى كه به هيچوجـه نمىشود از آن شاخه خالى كرد.
در اين آيات سه گانه بيان مىكند كه هر كس به خدا ايمان آورد به اين اميد كه به سوى او بازگردد، و به ديدار او نايل شود، بايد بداند كه روز ديدار او خواهد رسيد و بدون شك خواهد رسيد، و نيز بايد بداند كه خدا گفتههايش را مىشنود، و به احوالش و اعمالش دانا است، پس بايد حواس خود را جمع كند، و احتياط را از دست ندهد، و به حقيقت معناى كلمه ايمان آورد، ايمانى كه هيچ فتنه و بلايى آن را از كفش نربايد، و هيچ آزارى از ناحيه دشمنان خدا آن را سست نكند، و بايد كه در راه خدا به حقيقت معناى كلمه جهاد كند، و باز بايد بداند كه آن كسى كه از جهاد وى بهرهمند مىشود خود اوست، و خدا هيچ احتياجى به او ندارد، نه به ايمانش، و نه به جهادش، نه به خود او، و نه به احدى از عالميان.
و باز بايد بداند كه اگر ايمان بياورد و عمل صالح كند به زودى خدا گناهانش را مىشويد و به بهترين اعمالــش پاداش مىدهد.(1)
1- الميــــــــزان ج 22، ص 29.
سنت ايجاد امتها، ارسال رسل، و سنت امتحان
و سنت تكذيــب و سنت مجـازات و هلاك امـتها
« ثُمَّ اَرْسَلْنــا رُسُلَنا تَتْــرا كُلَّ ما جـاءَ اُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ...!» (44 / مؤمنون)
اين آيه دلالت مىكند بر اين كه يكى از سنتهاى خداىتعالى اين بوده كه همواره امتى را بعد از امت ديگر انشاء و ايجاد نموده، و به سوى حق هدايت كند، و به اين منظور رسولانى پى در پى بفرستد، كه اين سنت امتحان و ابتلاى اوست، سنت ديگرى هم امتها داشتهاند و آن اين است كه پيغمبران را يكى پس از ديگرى تكذيب مىكردهاند، و سنــت دوم خدا اين است كه تكذيــبكنندگان را يكى پــس از ديگرى هــلاك كنــد، و اينسنت مجازات اوست.
و اين كه فرمــود: «...وَ جَعَلْناهُمْ اَحاديــثَ...» (44 / مؤمنون) بليغتريــن بيان در رسانــدن قهر الهــى، مسلط بر دشمنــان حق و تكذيبكنندگــان دعوت حق است، چون مىرساند كه اين قهر آن چنان آنها را از بين مىبرد كه نه عينــى از ايشــان باقى بگــذارد، و نه اثرى، و نه نامى و نه نشانى، تنها داستانى كه مايه عبرت ديگران باشد.(1)
1- الميـــزان ج 29، ص 50.