معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمى‏كند. اما آن‏چه را كه با حكم اختيار منافات دارد، قرآن كريم شديدا دفع نموده و مستند به اختيار خود انسان‏ها دانسته است، از آن جمله فرموده: « وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْهآ ابآءَنا وَ اللّهُ اَمَرَنا بِها قُلْ اِنَّ اللّهَ لايَأْمُرُ بِالْفَحْشآءِ اَتَقُولُونَ عَلَى‏اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ - و چون عمل زشتى مرتكب مى‏شوند، مى‏گويند ما پدران خود را ديدم كه چنين مى‏كردنــد، و خدا فرمان داده كه چنيــن كنيم، بگــو: خــدا به كـار زشــت فرمان نمى‏دهــد! آيا بدون علم بر خدا افترايى مى‏بنديد؟» (28 / اعراف) به طورى كه ملاحظه مى‏كنيــد كفـار عمل زشــت خود را به خــدا نسبت دادنــد، و خــدا اين نسبــت را نفــى مى‏كنــد.
و آن افعال و احوال و ملكاتى را كه اگر مستند به قضا و قدر نكند باعث مى‏شود بندگانش به اشتباه بيفتند، و خود را مستقل از خدا و اختيار خود را سبب تام در تأثير بپندارند، مستند به قضاى خود كرد، تا انسان‏ها را به سوى صراط مستقيم هدايت كند، صراطى كه رهروش را به خطا نمى‏كشاند، و آن راه مستقيم اين است كه نه انسان همه كاره و مستقل از خدا، و قضاى اوست، و نه همه كاره قضاى الهى است، و اختيار انسان هيچ كاره است، بلكه همان طور كه گفتيم، هم قضاى خدا دخيل است، و هم اختيار انسان.
با اين هدايت، رذايل صفاتى كه از استناد حوادث به قضاء ناشى مى‏شود از انسان‏ها دور كرد، تا ديگر نه به آن‏چه عايدشان مى‏شود خوشحال شوند، و قضاى خدا را هيچ كاره بدانند و نه از آن‏چه از دستشان مى‏رود تأسف بخورند، و خود را هيچ كاره حساب كنند.(1)
1- الميـــــزان ج 2، ص 270.


حتمى بودن قضا و حفظ اختيار فعل اختيارى انسان


« قالوُا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغى لَنا اَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ اَوْلِياءَ... وَ كانُوا قَوْما بُورا !» (18 / فرقان)
برخى از مفسرين در بيان جمله فوق اشتباه كرده و گفته‏اند كه سبب اصلى ضلالت مردم مورد نظر در آيه اين بوده كه آنان ذاتا مردمى شقى بوده‏اند، و شقاوتشان به قضاى حتمى خدا بوده، و علم ازلى او گذشته بوده، پس در حقيقت گمراه كننده حقيقى آنان خود خداى‏تعالى بوده، و اگر به خود مشركين نسبت داده از بـاب رعـايت ادب بـوده اســـت.
چنيــن تفسيرى صحيح نيست زيرا نسبــت بوار و شقاوت به ذوات اشياء دادن منافى با حقيقتى است كه همه عقلا به حكم فطرتشــان بر آن اتفاق دارنــد، و آن اين اســت كـه تعليــم و تربيــت مؤثرنــد و حس و تجربــه هــم مؤيــد اين حكــم فطرتنــد، و نيــز اين نسبــت هم با جبـر مناقـض و ناسازگــار است و هــم با اختيــار.
اين مفسرين در معناى قضا نيز از جهت متعلق آن خلط كرده‏اند، زيرا حتمى بودن قضا باعث نمى‏شود كه عملى كه متعلق به آن است از اختياريت خارج شده، و اجبارى شود، چون فعلى كه قضاء بر آن رانده شده، قضاء به آن فعل با حدودش رانده شده، و حدود آن اين است كه به اختيار از فاعل سر بزند، و خلاصه قضاى رانده شده كه فعل نامبرده با حفظ اختياريت از فاعل صادر شود، پس همان طور كه قضا صدور آن را تأكيد و حتمى مى‏كند اختياريتش را نيز حتمى مى‏كند، نه اين كه وصف اختياريت را از آن سـلب نـمايـد.(1)

/ 118