قضاى الهى در پیروزی،
و كيفيت و عوامل غلبه اسلام
« كَتَبَ اللّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلى اِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزيزٌ !» (21 / مجادله)
منظــور از كتابت خدا قضايــى است كه مىرانــد. و ظاهر اطــلاق غلبه و بــدون قيــد آوردنش اين است كه خــدا از هر جهت غالـب باشــد، هـم از جـهت استــدلال و هـم از جهـت تـأييــد غيبـى، و هـــم از جهـــت طبيـــعت ايمــان بــه خـــدا و رســول.
اما از حيث استدلال، براى اين كه درك حق و خضوع در برابر آن فطرى انسان است، اگر حق را برايش بيان كنند، و مخصوصا از راهى كه با آن راه مأنوس است روشن سازند، بدون درنگ آن را مىفهمد، و وقتى فهميد فطرتش به آن اعتراف مىكند، و ضميرش در برابر آن خاضع مىگردد، هرچند كه عملاً خاضع نشود، و پيروى هوى و هوس و يا هر مانع ديگر از خضوع عملىاش جلوگير شود.
و اما غلبه از حيث تأييد غيبى، و به نفع حق و به ضرر باطل قضا راندن بهترين نمونهاش انواع عذابهايى است كه خداىتعالى بر سر امتهاى گذشته كه دعوت انبيا را تكذيب كردند، آورد، مانند قوم نوح، كه همه را غرق كرد، و قوم هود كه زنده زنده در زير سنگ و خاكشان دفن نمود، و قوم صالح و لوط و شعيب و آل فرعون و ديگران كه هر يك را به عذابى دچار فرمود، و در كلام مجيدش درباره همين نوع تأييد فرموده: « سپس رسولان خدا را يكى پس از ديگرى فرستاديم، هر رسولى كه به سوى امتى آمد تكذيبش كردند، و ما يكى پس از ديگرى هلاكشان ساخته، براى آيندگان سرگذشت كرديم و گفتيم دور باشد مردمى كه ايمان نمىآورند!» (44 / مؤمنون) و سنت الهى به همين منوال جريان يافت كه آيه زير آن را به طور اجمال خاطرنشان ساخته، مىفرمايد: « براى هر امتى رسولى است، همين كه رسولشان بيامد، خداىتعالى در بينشان به عدالت حكم راند و ستمى نديدند (و نخواهند ديد!)» (47 / يونس)
اما غلبه از حيث طبيعتى كه ايمان به خدا و رسول دارد، دليلش اين است كه ايمان مؤمن او را به دفاع از حق و قيام در برابر باطل دعوت مىكند، و به طور مطلق و بدون هيچ قيدى دعوت مىكند، چنين كسى معتقد است به اين كه اگر كشته شود رستگار مىگردد، و اگر هم بكشد رستگار مىشود، و ثبات و مقاومت او در دفاع از حق مقيد به هيچ قيدى و محدود به هيچ حدى نيست، به خلاف كسى كه اگر از حق دفاع مىكند نه بدان جهت است كه حق است، بلكه بدان جهت است كه هدفى از اهداف دنيايى او را تأمين مىكند، چنين كسى در حقيقت از خودش دفاع كرده، و به همين دليل اگر ببيند كه مشرف به هلاكت شده، و يا نزديك است گرفتار خطرى شود، پا به فرار گذارد، پس دفاع او از حق شرط و حدى دارد، و آن شرط سلامتى نفس و آن حد تأمين منافع خودش است، و اين واضح است كه عزيمت بىقيد و شرط، بر چنين عزيمتى مقيد و مشروط، غالب مىشــود، يكى از شواهدش جنگهاى پيامبــر اسلام است كه مسلمانان در عين نداشتن عِده و عُده همواره غلبه مىكردند و جنگهــا جز به پيشرفــت مسلمانان خاتمه نمىيافت.
اين غلبه و فتوحات اسلامى متوقف نشد و جمعيت مسلمين به تفرقه مبدل نگشت،