معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سبكى عقل در افعال و گفته‏ها و نشست و برخاستش و مخصوصا در راه رفتنش نمودار شد چنين فرحى فرح باطل است. جمله « وَ لا تَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحا !» نهى است از اين كه انسان به خاطر تكبر و پلنگ دماغى خود را بيش از آن‏چه هست بزرگ بداند، و اگر مسأله راه رفتن به مرح را مورد نهى قرار داد براى اين بود كه اثر همه آن انحراف‏ها در راه رفتن نمودارتر مى‏شود. و جمله « اِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاَْرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً،» كنايه است از اين كه ژست و قيافه‏اى كه به منظور اظهار قدرت و نيرو و عظمت به خود مى‏گيرى وهمى بيش نيست، چون اگر دستخوش واهمه نمى‏شدى مى‏ديدى كه از تو بزرگتر و نيرومندتر هست كه تو با چنين راه رفتنت نمى‏توانى پاره‏اش كنى و آن زمين زير پاى توست و از تو بلندتر هم هست و آن كوه‏هاى بلند است كه خيلى از تو رشيدتر و بلندترند آن وقت اعتراف مى‏كردى كه خيلى خوار و بى‏مقدارى و انسان هيچ چيز از ملك و عزت و سلطنت و قدرت و آقايى و مال و نه چيزهاى ديگر در اين نشئه به دست نمى‏آورد و با داشتن آن به خود نمى‏بالد مگر آن كه امورى هستند موهوم و خالى از حقيقت كه در خارج از درك و واهمه آدمى ذره‏اى واقعيت ندارند، بلكه اين خداى‏سبحان است كه دل‏هاى بشر را مسخر كرده كه اينگونه موهومات را واقعيت بپندارد و در عمل خود بر آن‏ها اعتماد كند، تا كار اين دنيا به سامان برسد و اگر اين اوهام نبود و بشر اسير آن نمى‏شد آدمى در دنيا زندگى نمى‏كرد و نقشه پروردگار عالم به كرسى نمى‏نشست و حال آن كه او خواسته است تا غرض خود را به كرسى بنشاند و فرموده است: « وَ لَكُمْ فِى الاَْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلى حينٍ!» (36 / بقره)
« كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوها !» (38 / اسرى) همه اين‏ها كه گفته شد گناهش يعنى آن‏چه كه مورد نهى واقع شدند (مطالب فصل مورد بحث) همه نزد پروردگارت مكروه است و خداوند آن را نخواسته است.
« ذلِكَ مِمّا اَوْحى اِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ !» (39 / اسرى) كلمه ذلك اشاره است به تكاليفى كه قبلاً ذكر فرمود، و اگر در اين آيه احكام فرعى دين را حكمت ناميده از اين جهت بوده است كه هر يـك مشتمل بـر مصالحى است كه اجمالاً از سابقه كلام فهميده مى‏شود.(1)
1- الميزان ج 25، ص 168.


نـهى از شـرك


« وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ اِلها اخَرَ فَتُلْقى فى جَهَنَّمَ مَلُوما مَدْحُورا !» (25 / اسراء)
خداى سبحان نهى از شرك را مكرر نمود، چون قبلاً هم از آن نهى كرده بود و اين خود عظمت امر توحيد را مى‏رساند.
« با خــداى‏تعالــى خدايانــى ديگر مگير تا ملامــت زده و رانــده از رحمــت خــدا به جهنم نيفتى ! » (1)
1- الميزان ج 25، ص 137.

/ 118