معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قضا و قدر، و نقش اختيار انسانى


« ما اَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِى الاَرْضِ وَ لا فى اَنْفُسِكُمْ اِلاّ فى كِتابٍ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَبْــرَاَهــا ...!»
(22 / حديد)  
« هيچ مصيبتى در زمين و نه در جان‏هاى شما نمى‏رسد مگر آن كه قبل از آن كه آن را برسانيم در كتابى نوشته بوديم و اين براى خدا آسان است!»
اين آيه مردم را دعوت مى‏كند به اين كه از تأسف و خوشحالى دورى كنند، براى اين كه آن‏چه به‏ايشان مى‏رسد از پيش قضايش رانده شده، و ممكن نبوده كه نرسد، و آن‏چه هم كه به ايشان نمى‏رسد، بنا بوده نرسد، و تمامى حوادث مستند به قضا و قدرى رانده شده است، و با اين‏حال نه تأسف از نرسيدن چيزى معنا دارد، و نه خوشحالى از رسيدنش، و اين‏كار بيهوده ازكسى‏كه به‏خدا ايمان دارد و زمام همه امور را به دست خدا مى‏داند شايسته نيست.
برخى خيال مى‏كنند كه اعتقاد به قضا و قدر احكام اين نشئه را كه نشئه اختيار است باطل مى‏كند، و نظام طبيعى آن را مختل مى‏سازد. آن‏ها ادعا مى‏كنند كه اگر صحيح باشد كه اصلاح صفت صبر و ثبات، و ترك تأسف و خوشحالى را مستند به قضا و قدر، و خلاصه مستند به اين بدانيم، كه همه امور در لوح محفوظ نوشته شده، و هرچه بنا باشد بشود مى‏شود، بايد صحيح باشد كه كسى به دنبال روزى نرود، و در پى كسب هيچ كمالى برنيايد، و از هيچ رذيله اخلاقى دورى نكند، و وقتى از او مى‏پرسند چرا دست روى دست گذاشته و در پى تحصيل مال يا كمال يا تهذيب نفس از رذايل، و دفاع از حق، و مخالفت با باطل بر نمى‏آيى؟ بگويد: هرچه بناست بشود مى‏شود، چون شدنى‏ها در لوح محفوظ نوشته شده، و معلوم است كه در اين صورت چه وضعى پيش مى‏آيد، و ديگر بايد فاتحه تمامى كمالات را خواند.
در پاسخ مى‏گوييم: افعال آدمى يكى از اجزاء علل حوادث است، و معلوم است كه هر معلولى همان‏طور كه در پيدايش محتاج به علت خويش است، محتاج به اجزاى علتش نيز مى‏باشد. پس اگر بگويد: (مثلاً سيرى من با قضاى الهى بر وجودش رانده شده يا بر عدمش، ساده‏تر بگويم خدا يا مقدر كرده امروز شكم من سير شود، يا مقدر كرده نشود، پس ديگر چه تأثيرى در خوردن و جويدن و فرو بردن غذا هست؟) سخت اشتباه كرده، چون فرض وجود سيرى، فرض وجود علت آن است، و علت آن اگر هزار جزء داشته باشد، يك جزئش هم خوردن اختيارى خود من است، پس تا من غذا را بر ندارم و نخورم و فرو نبرم، علت سيرى تحقق پيدا نمى‏كند، هر چند كه نهصد و نود و نه جزء ديگر علت آن محقق باشد. پس اين خطاست كه آدمى معلولى از معلول‏ها را تصور بكند، و در عين حال علت آن، و يا جزئى از اجزاء علت آن را لغو بداند.
پس اين صحيح نيست كه انسان حكم اختيار را لغو بداند، با اين كه مدار زندگى دنيوى، و سعادت و شقاوتش بر اختيار است، و اختيار يكى از اجزاى علل حوادثى است، كه به دنبال افعال آدمى، و يا به دنبال احوال و ملكات حاصله از افعال آدمى، پديد مى‏آيد.(1)
1- الميزان ج 2، ص 267.

/ 118