تبعيت حكم انسان از حكم الهى
« يا اَيُّهَـا الَّذينَ امَنــوُا لا تُقَدِّمُــوا بَيْنَ يَدَىِ اللّــهِ وَ رَسُولِــه!» (1 / حجرات)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد در جايى كه خدا و رسول او حكمى دارند، شما حكم نكنيد، يعنى حكمى نكنيد مگر به حكم خدا و رسول او، و بايد كه همواره اين خصيصه در شما باشد، كه پيرو و گوش به فرمان خدا و رسـول باشيد.
و لكن از آن جايى كه هر فعل و تركى كه آدمى دارد، بدون حكم نمىتواند باشد و همچنين هر تصميم و ارادهاى كه نسبت به فعل يا تركى دارد آن اراده نيز خالى از حكم نيست، در نتيجه مىتوان گفت كه: مؤمن نه تنها در فعل و تركش بايد گوش به فرمان خدا باشد، بلكه در اراده و تصميمش هم بايد پيرو حكم خدا باشد. و نهى در آيه شريفه ما را نهى مىكند از اين كه هم به سخنى اقدام كنيم كه از خدا و رسول نشنيدهايم و هم به فعلى يا تركى اقدام كنيم كه حكمش را از خدا و رسول نشنيدهايم، و هم نسبت به عملى اراده كنيم كه حكم آن اراده را از خدا و رسول نشنيدهايم، در نتيجه آيه شريفه نظير و قريــبالمعناى با آيــه « بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَــهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِه يَعْمَلُونَ!» (26 و 27 / انبياء) مىشود، كه درباره اوصاف ملائكه مىفرمايد: از كلام خدا سبقت نمىگيرند، و همواره به امر او عمل مىكنند، و اين اتباعى كه در جمله « لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِه!» بدان دعوت مىكند، همان داخل شدن در ولايت خدا، و وقوف در موقف عبوديت، و سير در آن مسير است، به طورى كه عبد در مرحله تشريع مشيت خود را تابع مشيت خدا كند، همان طور كه در مرحله تكوين مشيتش تابع مشيت خدا است، و خداىتعالى در آنباره فرموده: « وَ ما تَشاؤوُنَ اِلاّ اَنْ يَشاءَ اللّهُ - شما نمىخواهيد مگر بعد از آنكه خدا خواسته باشد!» (30 / انسان) و نيز فرموده: « وَاللّهُ وَلِىُالْمُؤْمِنينَ - و خدا سرپرست مؤمنان است!» (68/آلعمران) و نيز فرموده: « وَاللّهُ وَلِىُالْمُتَّقينَ - خدا سرپرست متقيــان است!» (19 / جاثيه) (1)
1- الميـــــــزان ج 36، ص 168.
حكم و مالكيت و ولايت حكم
« وَ مَـا اخْتَلَفْتُــمْ فيــهِ مِـــنْ شَـــىْءٍ فَحُكْمُـــهُ اِلَــى اللّــهِ!» (10 / شــورى)
جمله فوق حجت بر انحصار ولايت در خدا است، و اصولاً بايد دانست كه حكم حاكم در بين دو نفر كه با هم اختلاف دارند، به معناى آن است كه حكم را محكم، و حق را در بين آن دو نفر كه به خاطر اختلافشان در نفى و اثبات مضطرب شده تثبيت كند. اختلاف گاهى در عقيده پيدا مىشود، مثل اين كه يكى بگويد: خدا واحد است، و ديگرى بگويد: بسيار است. گاهى اختلاف در عمل يا چيزى كه مربوط به عمل است پيدا مىشود، مثل اختلاف در امور زندگى و شؤون حيات، و بنابراين حكم از نظر مصداق با قضا يكى مىشود، هر چند كه مفهوم حكم با مفهوم قضا دو تاست.
حكم و قضا وقتى تمام مىشود كه حاكم به نوعى از ملكيت، مالك حكم و ولايت