معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

« كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ!» (163 / اعراف) و:
«لِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاآءً حَسَنا !» (17 / انفال) و:
«اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا امَنّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ!» (2 و 3 / عنكبوت) و در مورد ابراهيم عليه‏السلام مى‏فرمايد:
« وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ...!» (124 / بقره) و درباره موسى عليه‏السلام مى‏فرمايد: « وَ فَتَنّاكَ فُتُونا !» (1)
1- الميـــزان ج 7، ص 58.


قانون آزمايش و قانون مالكيت


« فَقالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ يُحاوِرُهُ اَنَا اَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ اَعَزُّ نَفَرا !» (34 / كهف)
معناى جمله اين است كه آن شخص كه برايش باغ‏ها قرار داديم به رفيقش در حالى كه با او گفتگو و بحث مى‏كرد گفت: «من از تو مال بيشترى دارم و عزتم از نظر نفرات يعنــى اولاد و خـدم از عــزت تو بيشتر است!»
و اين سخن خود حكايت از پندارى مى‏كند كه او داشته و با داشتن آن از حق منحرف گشته، چه گويا خود را در آن‏چه خدا روزيش كرده از مال و اولاد مطلق التصرف ديده كه احدى در آن‏چه او اراده كند نمى‏تواند مزاحمش شود، در نتيجه معتقد شده كه به راستى مالك آن‏هاست، و اين پندار تا اين جايش عيبى ندارد، و لكن او در اثر قوت اين پندار فراموش كرده كه خدا اين املاك را به وى تمليك كرده است و الان باز هم مالك حقيقى هموست.
اگــر خداى‏تعالى از زينت حيــات دنيا كه فتنه و آزمايشى مهم است، به كسى مى‏دهد براى همين است كه افراد خبيث از افراد طيب جدا شوند، آرى اين خداى سبحان است كه ميــان آدمى و زينت حيات دنيا اين جذبــه و كشش را قــرار داده تا او را امتحــان كنــد، و او بيچــاره خيال مى‏كنــد كه با داشتــن اين زينت‏هــا حاجتــى به خــدا نـداشتــه منقطــع از خـدا و مستقـل به نفــس است، و هـرچــه اثــر و خاصيــت هست، در هميــن زينت‏هــاى دنيوى و اسباب ظاهرى است كه برايش مسخر شده است.
در نتيجه خداى سبحان از ياد برده و به اسباب ظاهرى ركون و اعتماد مى‏كند و اين خود همان شركى است كه از آن نهى شده و از سوى ديگر وقتى متوجه خودش مى‏شود كه چگونه و با چه زرنگى و فعاليت در اين ماديات دخل و تصرف مى‏كند به اين پندارها دچار مى‏شود كه زرنگى و فعاليت از كرامت و فضيلت خود اوست، از اين ناحيه هم دچار مرضى كشنده مى‏گردد، و آن تكبر بر ديگران است كه به قدر او از زيـنت دنـيا نـدارند.(1)
1- الميـــزان ج 26، ص 168.

/ 118