است مىباشد به ناچار ميان شريعتها اختلاف افتاد. و اين امتهاى مختلف امتهاى نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، و محمد صلى الله عليه و آله هستند.(1)
1- الميـــزان ج 10، ص 228.
سنت ثابت آزمايش الهى و تفكيك گروههاى مؤمن از منافق
« وَ لَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا وَ لَيَعْلَمَـنَّ الْمُنافِقيـنَ !» (11 / عنكبوت)
اين جمله تتمه كلامى است كه در آيه قبلى بوده و حاصل روبرهم آن اين است كه خدا با همه اين احوال به وسيله امتحان بين مؤمن واقعى و منافقين جدايى خواهد انداخت، و از يكديگر متمايزشان خواهد كرد. و در آيه شريفه اشاره است به اين كه طايفهاى كه مورد بحث در آيات سابق بودند همان منافقينند، كه ايمان آوردنشان در واقع مقيد بود به اين كه دردسرى برايشان ايجاد نكند، ولى در ظاهر وانمود مىكردند كه ما در هر حال ايمان داريم، ولى سنت الهى بر امتحان اشخاص كار خود را كرده، رسواشان ساخت، چون هيچ چيز جلو اين سنت را نمىگيرد.(1)
1- الميـــزان ج 31، ص 170.
امتحان الهى و تصور كاذب كرامت و اهانت انسان
« فَاَمَّا الاِْنْسانُ اِذا مَا ابْتَليهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى اَكْرَمَنِ !»(15/فجر)
در اين آيه حال آدمى را در صورتى كه نعمتش زياد شود و در صورتى كه از نعمت محروم باشد بيان مىكند، گويا فرموده: گفتيم انسان زير نظر خداىتعالى است، و خداىتعالى در كمين او است، ببيند به صلاح مىگرايد و يا به فساد، و او را مىآزمايد، و در بوته امتحان قرارش مىدهد، يا با دادن نعمت، و يا با محروم كردنش از آن، اين از نظر واقع امر و اما انسان اين واقعيت را آن طور كه بايد در نظر نمىگيرد، او وقتى مورد انعام خداىتعالى قرار مىگيرد خيال مىكند نزد خدا احترامى و كرامتى داشته، كه اين نعمت را به او داده، پس او هر كارى دلش بخواهد مىتواند بكند، در نتيجه طغيان مىكند، و فساد را گسترش مىدهد، و اگر مورد انعام قرارش ندهد و زندگىاش را تنگ بگيرد، او خيال مىكند كه خداىتعالى با او دشمنى دارد، و به وى اهانت مىكند، در نـتيجه به كفر و جزع مىپردازد.
البته نوع انسان به حسب طبع اولى اين طور است، نه اين كه فرد فرد همه انسانها اينطورند. يعنى انسان مىگويد: پروردگارم احترامم كرده، و اين را وقتى مىگويد كه خدا مورد امتحانش قرار داده باشد.
مراد به اكرام و تنعيم اكرام و تنعيم صورى است، و مىتوانى به عبارت ديگر