را در اختيارشان قرار داد و ايشان را به همه رقم اسبابى كه در اطاعت و معصيت بدان نيازمندند مسلح و مجهز ساخت تا اگر اطاعت و احسان كنند به سعادت دنيا و آخرت پاداششان دهد، و اگر گناه و عصيان ورزند به نكال و خوارى در دنيا و عذاب آخرت كيفرشان كند.
بنابراين مىتوان گفت آيات هفتگانه بالا به منزله مثالى است كه نحوه جريان اين سنت عمومى را در بنىاسرائيل مجسم مىسازد، بدين شرح كه خدا بر پيغمبرشان كتاب نازل كرد، و آن را هدايتى قرار داد تا به وسيله آن به سوى خدايشان راه يابند، و در آن كتاب چنين پيشگويى كرد كه به زودى ترقى نموده و در اثر همان ترقى طغيان ورزيده تباهى خواهند كرد، و خدا از ايشان چنين انتقام خواهد گرفت كه دشمن را بر آنان مسلط نموده و خوارشان سازد و دشمن آن قدر از ايشان بكشد و اسير كند تا آن غرور و طغيانشان فروكش نموده دوباره به سوى اطاعت خدا برگردند، در آن وقت خدا هم به نعمت و رحمت خود برگشته و باز سر و سامانى به ايشان بدهد، باز براى بار دوم طـغيان خـواهند ورزيـد و خـدا هم به عذاب خود بر مىگردد.
از اين بيان اين نتيجه به دست مىآيد كه آيات هفتگانه مورد بحث به منزله زمينهچينى براى بيان جريان همين سنت است در امت اسلام.
اين سنت، يعنى سنت هدايت و ارشاد و طريق دعوت به توحيد عينا همان سنتى است كه نوح اولين مجرى آن در عالم بشرى بود، و با قيام به آن شكر نعمتهاى خدا را به جاى آورده و عبوديت خود را نسبت به خدا خالص كرد و خداىتعالى هم شكر خدمت او را گذارد و سنت او را تا بقاى دنيا بقا داده و در همه عوالم بر او سلام كرد و تا روز قيامت در هركلمه طيب و عملصالحىكه از نسل بشر سر بزند او را شريك در اجر نمود: « وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقينَ وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِى الاْخِريـنَ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمينَ اِنّا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ - ذريه او را بقا داديم و سنتش را در نسلهاى بعد جارى ساختيم، سلام بر نوح در همه ادوار، ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم !» (77 تا 80 / صافات) (1)
1- الميــــــــــــزان ج 25، ص 63.
سنت الهى در ارسال رسل و كتاب
« وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجا وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ اَنْ يَأْتِىَ بِأَيَةٍ اِلاّ بِأِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ اَجَلٍ كِتابٌ!» (38 / رعد)
سنت خدا بر اين جريان يافته كه انبيا عليهمالسلام از جنس خود بشر باشند، و اصولاً مسأله ارسال رسل از طريق متعارف و مألوف صورت گيرد، نه اين كه انبيا مالك غيب عالم و اختياردار چيزى از مختصات آن باشند، مثلاً داراى يك قوه غيبيه باشند كه با داشتن آن هرچــه بخواهند بكنند، قــادر علىالاطلاق باشنــد و در نتيجه هــر آيتى و معجزهاى كه بخواهنــد و يــا از ايشان طلــب كنند بياورنــد، بلكه ايشــان ماننــد سايريــن بشرى بيش نيستند، و هيچ اختيــارى از خــود ندارنــد، و همه امـور به دست خدا است.
اوست كه اگر بخواهد آيت و معجزه مىفرستد، و البته وقتى مىفرستد كه حكمت الهيهاش اقتضا بكند، و اين طور نيست كه همه اوقات در مصلحت و حكم برابر باشند، و