فرموده است. پس حاصل آيه اين شد كه آنچه خداىتعالى به قضاى حتمىاش براى فجار مقدر و يا آماده كرده در سجين است كه سجنى بر بالاى سجنى ديگر است، به طورى كه اگر كسى در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتى بس طولانى در آن خواهد بود. پس سجين كتابى است جامع كه در آن خيلى سرنوشتها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است.
جمله « وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ !» (10 / مطففين) نفرينى بر فجار و خبر مرگ ايشان است و در آن فجار را تكذيبگران خواندهاست. « اَلَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدّينِ وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ اِلاّ كُلُّ مُعْتَدٍ اَثيمٍ!» (11 و 12 / مطففين) مراد از «مُعْتَدٍ اَثيم،» در اين جا تجاوز از حدود عبوديت است. كلمه اثيم به معناى كسى است كه گناهان بسيار داشته باشد به طورى كه گناهانش روى هم انباشته و به كلى در شهوات غرق شده باشد. و معلوم است كه يگانه مانعى كه انسان را از گناه باز مىدارد ايمان به بعث و جزاء است، و كسى كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، دلش حاضر نيست منع هيچ مانعى از گناه را و از آن جمله مسأله قيامت را بپذيرد، و نسبت به گناهان بىرغبت و متنفر شود، در نتيجه گنــاه زياد كار او را بديــن جا منتهــى مىكند كه قيامــت و جزاء را به كلـى انكار نمايد.
« كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ـ گناهان مانند زنگ و غبارى شد كه روى جلاى دلهايشان را گرفت و آن دلها را از تشخيص خير و شر كور كرد!» (14 / مطففين) اين زنــگ بودن گناهان بر روى دلهــاى آنان عبارت شــد از حايل شدن گناهان بين دلها و بيــن تشخيــص حــق آن طـور كـه هســـت.
از اين آيه شريفه سه نكته استفاده مىشود:
اول - اينكــه اعمــال زشت نقشــى و صورتــى به نفــس مىدهــد و نفــس آدمــــى را بـــه آن صــــورت درمــــىآورد.
دوم - اين كه اين نقوش و صورتها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند و ميان آن و درك حق حايل مىشود.
سوم - اين كه نفس آدمى به حسب طبع اولىاش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آن طور كه هست درك مىكند و آن را از باطل و نيز تقوى را از فجور تميز مىدهــد: « وَ نَفْــسٍ وَ مــا سَوّيهــا و فَـاَلْهَمَهــا فُجُورَهــا وَ تَقْويهــا !» (7 و 8 / شمس)
« كَلاّ اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِـذٍ لَمَحْجـُوبُونَ !» (15 / مطففين) مراد به محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت محروميتشان از كرامت قرب و منزلت است. معناى محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف مىشود، يعنى همه اسباب ظاهرى كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار مىافتند، و در نتيجه تمام خلايق معرفتى تام و كامل به خداىتعالى پيدا مىكنند: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ !» (16 / غافر) (1)
1- الميـــزان ج 40، ص 116.