معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرموده است. پس حاصل آيه اين شد كه آن‏چه خداى‏تعالى به قضاى حتمى‏اش براى فجار مقدر و يا آماده كرده در سجين است كه سجنى بر بالاى سجنى ديگر است، به طورى كه اگر كسى در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتى بس طولانى در آن خواهد بود. پس سجين كتابى است جامع كه در آن خيلى سرنوشت‏ها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است.
جمله « وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ !» (10 / مطففين) نفرينى بر فجار و خبر مرگ ايشان است و در آن فجار را تكذيب‏گران خوانده‏است. « اَلَّذينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدّينِ وَ ما يُكَذِّبُ بِهِ اِلاّ كُلُّ مُعْتَدٍ اَثيمٍ!» (11 و 12 / مطففين) مراد از «مُعْتَدٍ اَثيم،» در اين جا تجاوز از حدود عبوديت است. كلمه اثيم به معناى كسى است كه گناهان بسيار داشته باشد به طورى كه گناهانش روى هم انباشته و به كلى در شهوات غرق شده باشد. و معلوم است كه يگانه  مانعى كه انسان را از گناه باز مى‏دارد ايمان به بعث و جزاء است، و كسى كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد، دلش حاضر نيست منع هيچ مانعى از گناه را و از آن جمله مسأله قيامت را بپذيرد، و نسبت به گناهان بى‏رغبت و متنفر شود، در نتيجه گنــاه زياد كار او را بديــن جا منتهــى مى‏كند كه قيامــت و جزاء را به كلـى انكار نمايد.
« كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ـ گناهان مانند زنگ و غبارى شد كه روى جلاى دل‏هايشان را گرفت و آن دل‏ها را از تشخيص خير و شر كور كرد!» (14 / مطففين) اين زنــگ بودن گناهان بر روى دل‏هــاى آنان عبارت شــد از حايل شدن گناهان بين دل‏ها و بيــن تشخيــص حــق آن طـور كـه هســـت.
از اين آيه شريفه سه نكته استفاده مى‏شود:
اول - اين‏كــه اعمــال زشت نقشــى و صورتــى به نفــس مى‏دهــد و نفــس آدمــــى را بـــه آن صــــورت درمــــى‏آورد.
دوم - اين كه اين نقوش و صورت‏ها مانع آن است كه نفس آدمى حق و حقيقت را درك كند و ميان آن و درك حق حايل مى‏شود.
سوم - اين كه نفس آدمى به حسب طبع اولى‏اش صفا و جلايى دارد كه با داشتن آن حق را آن طور كه هست درك مى‏كند و آن را از باطل و نيز تقوى را از فجور تميز مى‏دهــد: « وَ نَفْــسٍ وَ مــا سَوّيهــا و فَـاَلْهَمَهــا فُجُورَهــا وَ تَقْويهــا !» (7 و 8 / شمس)
« كَلاّ اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِـذٍ لَمَحْجـُوبُونَ !» (15 / مطففين) مراد به محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت محروميتشان از كرامت قرب و منزلت است. معناى محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند، چون در روز قيامت همه حجاب‏ها برطرف مى‏شود، يعنى همه اسباب ظاهرى كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار مى‏افتند، و در نتيجه تمام خلايق معرفتى تام و كامل به خداى‏تعالى پيدا مى‏كنند: «لِمَنِ ‏الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلّهِ ‏الْواحِدِ الْقَهّارِ !» (16 / غافر) (1)
1- الميـــزان ج 40، ص 116.

/ 118