است. بنابراين يكى از حقوق موجودات بر ذات الهى اين است كه آنها را به كمال تكوينى و تشريعى كه براى آنها پيشبينى شده است هدايت نمايد.
در بحث نبوت خواهد آمد كه چگونه شؤون تشريعى در تكوينيات دخالت نموده و تحت احاطه قضا و قدر قرار مىگيرد، و ما مىدانيم كه نوع انسان از نظر تكوين داراى يك نحو وجودى است كه ناچار از انجام دادن يك سلسله امور اختيارى است و آن امور اختيارى منبعث از يك سلسله عقايد نظرى و عملى مىباشند پس ناچار لازم است كه يك سلسله قوانين چه حق و چه باطل بر شؤون زندگى بشر حاكم باشد، در اين جا است كه مىبينيم ذات مقدس الهى از طرفى يك سلسله اوامر و نواهى را براى انسان تشريع فرموده: تا اين كه انسان با توجه به آنها و همچنين با روبرو شدن با يك سلسلهحوادث و وقايعى كه در زندگى فردى و اجتماعى او پيش مىآيد، قوا و استعدادهاى نهفته خود را ظاهر نموده راه سعادت و يا شقاوت را بپيمايد و به اين ترتيب بديهى است كه مىتوان بر اين حوادث و بر اين اوامر و نواهى نام امتحان و بلاء و نظاير آن را اطلاق كرد.
همانطور كه هدايت عام الهى هميشه از ابتداى وجود موجودات تا پايان زمانى كه در راه سير الى الله مىباشند با آنها همراه بوده و هيچگاه منفك و جداى از موجودات نمىگردد، تقديرات الهيهاى هم كه حامل آن علل و اسباب وجودى اشياء بوده در حقيقت تعيين سرنوشت اشياء با آنهاست، و آنها هستند كه موجودى را از حالى به حالى وارد مىنمايند، و نيز هميشه از وراى موجودات مشغول انجام وظيفه بوده و او را به طــرف سرنوشتى كه از پيش برايش معيــن كرده است جلو مىبرنــد كما اين كه جمله « وَ الَّذى قَدَّرَ فَهَدى - آن كه اندازه گرفت سپس راهنمايى كرد!» (3 / اعلى) ظهور در همين معنى دارد و آن را تأييد مىكند. و همانطور كه عوامل تعيين كننده سرنوشت، موجــودات را به طرف سرنوشت معين خود سوق مىدهد، آخرين نقطه هستى آنان نيــز كه در زبــان قــرآن بــه «اجل مسمى» يــاد شــده، آنها را از جلــو به سوى خود مىكشاند و خدا مىفرمايد:
«ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَ اَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذينَ كَفَروُا عَمّا اُنْذِروُا مُعْرِضُونَ!» (3 / احقاف)
به طورى كه ملاحظه مىشود آيه شريفه موجودات را با آخرين نقطه هستى آنها كه اجل مسمى است مرتبط دانسته و بديهى است كه هرگاه يكى از دو شىء مرتبط بر ديگرى تفوق و برترى داشته و روى آن اثر بگذارد، اين حالت را جذب نامند، و اجلهــاى مسمى، امور ثابــت و غير متغيــرى هستند كه هميشه اشياء و موجودات را از جـلو به سـوى خود جذب نمــوده به اجــل مسماى خــود نزديكشــان مىســازد.
بنابراين تمامى موجودات به نيروهاى الهى احاطه شده، يك نيرو او را به جلو مىراند و قوهاى ديگر او را از جلو به سوى خود جذب مىكند، و نيروى سومى هم هميشه مصاحب و همراه او بوده و عهدهدار تربيت او در صحنه حيات مىباشد و اينها هستند قواى اصلىاى كه قرآن آنها را اثبات مىنمايد و اينها غير قواى ديگرى هستند كه حافظ و نگهبان و قرين موجودات در صحنه حيات مىباشند مانند ملائكه و شيطان و غير آن.
با اين ترتيب روشن است كه ناموس امتحان قابل نسخ نيست زيرا متكى به يك سنت تكوينى است و نسخ در سنن تكوينى عين فساد مىباشد و فساد در تكوين محال است. و به همين معنى اشاره مىكند آياتى كه دلالت دارد بر حق بودن دستگاه آفرينش و بعث مانند آيه