شقشقةچيزى است مانند جگر كه شتر از دهان خود خارج ميكندتقمصبراى خود پيراهن نمودقطبميله آهنى وسط آسيابينحدرسرازير مىشودلا يرقىبلند نمىشود، ارتفاع نمىيابدسدلتدرآويختم، آويزان نمودمطويتپيچيدم، كنار كشيدم، تهى نمودمگشحپهلوطفقتشروع كردمارتئىرأى بدستم مىآوردم، فكر مىكردميد جذاءدست بريده شدهطخيةظلمت و تاريكىعمياءكورىيشيبپير مىشوديكدحبا زحمت و مشقت تلاش ميكندهاتااين يكى، اسم اشاره مؤنث استاحجىعاقلانهتر و لازمترقذىخار و خسى كه بچشم و يا روى شير مىافتدشجىآنچه در گلو مىماند از قبيل استخوانتراثارثيهنهبغارت و چپاولادلى بهاآنرا مخفيانه فرستاد