ترفنعمت فراوان غرور آورربيبتربيت يافتهيتعللمشغول اسباب و علل مىشودسلوةآرام گرفتن از مصيبتغضارة عيشطراوت و تازگى زندگىشحاحةبخل نمودنحتوفمرگ، هلاك كنندههاكثبنزديكىبثغم و غصهنجىآهسته سخن گويندهقارسرد و خنكثوربه هيجان آورد، برانگيختمعللكسى كه مريض را تسلى مىدهد و خدمت ميكندتعايااظهار عاجزى كردندشجىدردمند، غصهمندممنىآرزو ايجاد كنندهاياببازگشتمصبروادار بصبر كنندهاسىاقتداء كردننوافذ فطنةافكار نفوذ كنندهيبستخشك شدتصامخود را به كرى زدغمراتپوششها، موجها، سختيهاافظعدردناكترتستغرقبطور كامل گفته مىشودكلام 220وقرةسنگينى گوشعشوةكم نورى چشمتنقادرام و مطيع مىشودما برحثابت و برقرار بودبرهةقطعه از زماناستصبحواچراغ روشن نمودندادلةراهنمايان جمع دليليهتفونصدا و ندا ميكنندزواجرنهى كنندهها، باز دارندههاحققتمحقق و مسلم نموده است