خطبه 96 - واژه های نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ظهر الحنيةپشت كمان كه منحنى و كج ميباشدمقومكسى كه چيز كج را راست ميكند، و قيمت گذاراعضلمشكل شده استمقومراست شدهبكملالها جمع ابكمعمىكورها جمع اعمىاخالگمان و خيال ميكنمالقطهآنرا مىچينم لقط: چيزى را از زمين برداشتنسمتطريقه، راه و رسملبدواايستادندشعثژوليده و پريشان جمع اشعثغبرگردآلود و پريدهرنگ جمع اغبر از ماده غبارباتواشب را صبح كردند از بيتوتهيراوحونمبادله و راحت مىكردند. گاهى پيشانى و گاهى رخ بزمين مىگذاشتندجمراخگرركبزانوها جمع ركبةمعزىبزهملتبشدت اشك ريختتبلتر مىشودجيوبجمع جيب: يقه لباسمادواباضطراب و لرزش مىافتادندخطبه 96
استحلواحلال شمردندعقدگره و پيمانحلواگشودندمدركلوخ (خانه گلين)وبرپشم و مو (چادر)نبانا امن شد، غير قابل سكونت شدرعىچراندن حيوان، اداره كردن شهر و جامعه