حكمقاضى، حكومت كنندهعاهرزناكارعصمجمع عصمت: وسيله نگاهدارىيفجرونشكافته و جارى ميكننديتساقونهمديگر را سيراب ميكنندينتقىتصفيه مىشود، از مخلوطى خالص مىشودمتحولمحل تحويل و تغييرمعارفمحلهاى شناخته شدهيردىهلاك ميكنداماطدور نموده است، كنار زدحوبةگناه و هلاكت