واهنضعف و ناتوانى نشان دهندهمعذربهانه آورصعداتراهها، خاكهاتلتدموناز التدام: موقع مصيبت بسينه زدنخالفنائب و جانشينحارسحافظ و نگهبانتاهحيران و غائب شدميامينجمع ميمون: مبارك و خوش يمنمراجيحوزين و سنگينمقاويلبسيار گويندهمتاريكبسيار ترك كننده جمع متراكاوجفوااسب دوانيدند (بسرعت رفتند)باردةخنك و گواراذيالدامن كش از ماده ذيل كنايه است از شخص متكبرميالظالم و خارج از حق و عدليذيبآب ميكندشحمةپيهايهبيا، بياور، اسم فعل استكلام 117حضتشويق كردملىمدت طولانىمخرسلال شدهادعترك كنمكتيبةدستهاى از لشكر بين صد و هزارتقلقلحركت كردنقدحتيرجفيرتيردانفارغخالىاستحارحيران و مضطرب شدثفالسنگ زيرين آسيابحممقدر شود