توبيخ عبيداللَّه بن عباس و سعيد بن نمران
ابو وداك مى گويد: زمانى من در كوفه نزد حضرت على عليه السلام بودم كه سعيد بن نمران بر حضرت وارد شد، حضرت او و عبيداللَّه بن عباس را مورد توبيخ و سرزنش قرار داد كه چرا با بسر بن ارطات جنگ نكرده اند. سعيد گفت: به خدا سوگند من آماده جنگ بودم ولى ابن عباس از يارى دادن به من خوددارى كرد و از پيكار سرباز زد و هنگامى كه بسر نزديك ما رسيد، من با عبيداللَّه بن عباس خلوت كردم و به او گفتم: پسر عمويت از تو و من با سستى در جنگ با بسر راضى نخواهد شد؛ اما او گفت: به خدا قسم ما توان جنگ با بسر را نداريم. در عين حال من به تنهايى ميان مردم رفتم و خدا را سپاس گفتم و افزودم كه: اى مردم، هر كس در اطاعت ما و بيعت با اميرالمؤمنين على عليه السلام است، پيش من بيايد. گروهى از آنها به من پاسخ مثبت دادند من با آنها جلو رفتيم و جنگ كوتاهى كرديم؛ اما مردم از دور من متفرق شدند و در نتيجه دست از جنگ برداشتم. [ همان، ص 15. ]
پس از اين مذاكره، حضرت بالاى منبر رفت و خطبه اى در مذمت جنايات بسر بن ارطات و توبيخ مردم كوفه در كوتاهى در جهاد در راه خدا ايراد كرد و در اين جا فرمود:
اللّهم إنّى قد مللتُهم و مَلُّوني، و سئِمتُهم و سَئمُوني، فأبدلني بهم خيراً منهم، أبدلهم بي شرّاً مني، اللّهم مِث قلوبُهم كما يُماث الملح فى الماء؛
بار خدايا، من از اين مردم كوفه بى زار و دلتنگ شده ام و آنان هم از من ملول و سرگشته اند، پس بهتر از ايشان را به من عطا كن، و به جاى من بدتر از مرا به آنها عوض بده، بار خدايا دل هاى آنان را آب كن مانند نمك در آب... تا آخر خطبه. [ نهج البلاغه، خطبه 25. ]
سپس اميرالمؤمنين عليه السلام از منبر فرود آمد ولى مردم در جهاد با بسر بن ارطات باز هم كوتاهى كردند و تنها جارية بن قدامه سعدى پاسخ مثبت داد و حضرت او را با دو هزار نيرو، به تعقيب بسر فرستاد و او تا بصره و از آن به حجاز و يمن پيش رفت و بالاخره بسر و همراهانش فرار كرده و به شام گريختند و جاريه بدون آن كه به او دست يابد با نيروهايش به كوفه بازگشت. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 16؛ تفصيل داستان را در شرح حال 'جارية بن قدامه' در همين اثر ملاحظه نماييد. ]
خيانت عبيداللَّه بن عباس به امام حسن مجتبى
پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام باز او در جنگ با معاويه كوتاهى كرد و با دريافت صد هزار "به قولى يك ميليون" درهم خود را به معاويه فروخت و سپاه امام حسن عليه السلام را بدون فرمانده گذاشت و خود محرمانه به اردوى معاويه پيوست. و بدين ترتيب بزرگ ترين ضربه را به سپاه اسلام وارد ساخت كه نتيجه آن تحميل صلح بر امام حسن مجتبى عليه السلام شد. [ مقاتل الطالبيين، ص 41؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 42. ]