اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شريك در منزل هانى و تشويق به كشتن ابن زياد


مورخان آورده اند: پس از آن كه يزيد بن معاويه، براى سركوبى قيام امام حسين عليه السلام به 'عبيداللَّه بن زياد' مأموريت داد تا از بصره به كوفه برود و حكومت آن جا را سامان بخشد. زياد برادرش عثمان را بر حكومت بصره برگزيد و امارت او را با تهديد كردن مردم، محكم كرد. سپس خود عبيداللَّه با پانصد نفر از اهل بصره كه در ميان آنان 'شريك بن اعور' [ شريك بن اعور مورد وثوق و اطمينان عبيداللَّه بود، لذا طبق نقل تاريخ طبرى، ج 5، ص 321 در سال 59 هجرى از طرف عبيداللَّه بر كرمان حكومت مى كرده است؛ اما در باطن دل در گرو خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله داشت. ] نيز حضور داشت به جانب كوفه عزيمت نمود. ولى او در بين راه همواره خود را به واماندگى و خستگى مى زد تا قافله 'عبيداللَّه' با آنها بماند و ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام زودتر به كوفه وارد شود و نقشه هاى يزيد و ابن زياد نقش بر آب گردد. ولى 'عبيداللَّه' به اين راز واقف بود و به واماندگى آنان توجهى نمى كرد و به سرعت پيش مى رفت و سرانجام قبل از ورود امام حسين خود را به كوفه رسانيد.

عبيد اللَّه بن زياد در ابتداى ورودش به كوفه، عمامه سياه بر سر گذاشت و صورت خود را پوشاند تا مردم او را نشناسند، زيرا مردم كوفه منتظر قدوم ابا عبداللَّه عليه السلام بودند، لذا او را با نام حسين سلام مى دادند و برايش به عنوان پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله مرحبا و خوش آمد مى گفتند. بالاخره وى در كاخ كوفه مستقر شد و خود را معرفى كرد كه او عبيداللَّه نماينده يزيد بن معاويه است، نه حسين بن على؛ مردم از شنيدن اين خبر بسيار محزون و دل شكسته شدند. در همين حال 'شريك' نيز با وى وارد كوفه شد اما مستقيم به منزل 'هانى بن عروه' از شيعيان مخلص اميرمؤمنان رفت. و از همان ابتدا 'هانى' را به تقويت مسلم بن عقيل - نماينده امام - كه قبلاً وارد كوفه شده بود، تشويق كرد. اما او در همان ابتداى ورودش به منزل هانى، بيمار گشت و در خانه وى بسترى شد و چون 'ابن زياد' به او علاقه زيادى نشان مى داد، روزى يپغام داد كه امشب به عيادت وى خواهد آمد. 'شريك' از فرصت استفاده كرد و به 'مسلم بن عقيل' جريان را گفت و از وى خواست موقعى كه ابن زياد به ديدن من در منزل هانى مى آيد در اتاق ديگرى مخفى باش و در فرصتى مناسب ابن زياد را به قتل برسان. سپس افزود: پس از قتل ابن زياد، به جاى وى در دارالاماره كوفه بنشين و ديگر كسى هم مانع تو نخواهد شد و اگر من هم بهبود يافتم، بصره را فتح مى كنم و در اختيار شما و ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام قرار مى دهم.

مسلم بن عقيل و شريك با هم اين قرار را گذاشتند، كه هر وقت شريك طلب آب كرد، مسلم از اتاق ديگر وارد شود و كار ابن زياد را تمام كند. به هنگام شب، ابن زياد وارد منزل هانى شد و كنار بستر شريك نشست، پس از صحبت و گفت و گو با هم، شريك طلب آب كرد اما مسلم نيامد، باز طلب آب كرد، مسلم نيامد، براى مرتبه سوم آب طلب كرد، باز مسلم نيامد؛ سپس شريك اين شعر را چند بار خواند:




  • ما الانتظار بسلمى انّ تُحييها
    ما الانتظار بسلمى انّ تُحييها



  • حيا سليمى و حيا مَن يُحييها
    حيا سليمى و حيا مَن يُحييها



  • كأس المنية بالتعجيل اسقوها
    كأس المنية بالتعجيل اسقوها



/ 343