اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
[ شعر در تاريخ طبرى و كامل ابن اثير طور ديگرى آمده ولى معنى و محتوايش همين است. ]
- چه قدر انتظار مى برى بر سلمى - قبيله شريك - به او و به هر كه به او سلام دهد، سلام ده.
- از جام مرگ به سرعت به كامش بريز.
پس از خواندن اين اشعار و تقاضاى مكرر آب، باز هم مسلم بيرون نيامد، 'عبيداللَّه' چون نمى دانست كه وى چه قصدى دارد، گفت: مگر شريك هذيان مى گويد؟ هانى گفت: آرى از صبح تا الان حالش بد است و هذيان مى گويد. ابن زياد ظاهراً احساس خطر كرد و برخاست و رفت. در برخى روايت ها آمده است كه غلامش 'مهران' متوجه خطر شد و در بيرون خانه به عبيداللَّه گفت: به خدا قسم شريك و صاحب خانه مى خواستند تو را بكشند.
بعد از رفتن ابن زياد، مسلم از پشت پرده بيرون آمد و شريك از وى بازخواست كرد كه چرا او را نكشتى؟ وى جواب داد: به دو دليل: اولاً صاحب خانه يعنى هانى ميل نداشت كه عبيداللَّه بن زياد در منزلش به قتل برسد و ثانياً حديثى را كه على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده بود، به يادم آمد كه فرمود: 'انّ الاسلام قَيَّدَ الفتك؛ همانا اسلام براى ترور و كشتن مخفى، قيد و بند است.' [ در تاريخ طبرى و كامل ابن اثير آمده: 'ان الإيمان قَيَّدَ الفتك و لا يفتك مؤمن بمؤمن'. ] و مسلمان دست به ترور و كشتن ناجوانمردانه نمى زند.
شريك گفت: اگر او را كشته بودى، مردى فاسقِ فاجر و كافرى مكار به قتل رسيده بود. طبق برخى نقل ها دليل سوم مسلم براى عدم كشتن ابن زياد، اين بود كه زن هانى جلوى مرا گرفت و با گريه از من خواست كه ابن زياد را در منزل او نكشم. در اين جا، هانى گفت: واى بر آن زن كه مرا و خودش را به كشتن داد.
بعد از سه روز كه از اين حادثه گذشت، شريك در اثر بيمارى در خانه 'هانى' از دنيا رفت. ابن زياد بر وى نماز خواند و در قبرستان كوفه به خاك سپرده شد.
هنگامى كه عبيداللَّه بن زياد باخبر شد كه مسلم و شريك در خانه هانى قصد كشتن او را داشتند، بسيار ناراحت شد و گفت: به خدا سوگند، ديگر بر مرده هاى مردم عراق نماز نخواهم خواند و اگر قبر پدرم 'زياد بن ابيه' در ميان قبرستان كوفه و بين آنان نبود، بدن 'شريك' را از قبر بيرون مى كشيدم. [ ر. ك: كامل ابن اثير، ج 2، ص 537؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 362؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 344. ]
شريك بن اعور اين يار باوفاى اميرالمؤمنين على عليه السلام و خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه دلش مالامال از محبت حسين بن على عليه السلام و دشمنى با ابن زياد بود در سال 60 هجرى در شهر كوفه دنياى فانى را وداع گفت و روح بلندش به ملكوت اعلى پيوست.