اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمار از ديدگاه پيامبر


عبداللَّه بن عباس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه حضرت فرمود:

إنّ عماراً مُلى ء ايمانه مِن قرنه إلى قدمه، و اختلط الايمان بلحمه و دمه؛

همانا عمّار از سر تا قدمش آكنده از ايمان است، و ايمان در گوشت و خونش آميخته است. [ الغدير، ج 3، ص 262. ]

امير مؤمنان على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

عمار خلط اللَّه الايمان ما بين قرنه الى قدمه، و خلط الإيمان بلحمه و دمه، يزول مع الحق حيث زال، و ليس ينبغى للنار ان تأكل منه شيئاً؛

خداوند از سر تا قدم عمّار را با ايمان درآميخته و ايمان را در گوشت و خونش مخلوط كرده است، به هر جا كه حق برود، عمّار به همان سو خواهد رفت و بر آتش روا نباشد كه چيزى از پيكرش را درگيرد. [ الغدير، ج 3، ص 262. ]

عايشه مشابه همين حديث را از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است. [ الغدير، ج 3، ص 262. ]

ابن سعد نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

إنّ عماراً مع الحق و الحق معه، يدور عمّار مع الحق أينما دار، و قاتل عمّار فى النار؛

همانا عمّار با حق است و حق با عمار، حق به هر سو گرايد عمّار به همان سو خواهد گراييد و قاتل عمّار در آتش جهنم خواهد بود. [ طبقات الكبرى، ج 3، ص 262. ]

كشى از فضيل رسا نقل مى كند كه گفت: از ابو داود شنيدم بريده اسلمى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرد كه مى فرمود: 'بهشت مشتاق سه تن مى باشد، در اين موقع ابوبكر وارد شد، شخصى به او گفت: اى ابوبكر تو صديق امتى و يكى از دو نفرى هستى كه در غار بودى، پس خوب است از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال كنى كه اين سه نفر كه بهشت مشتاق آنان است، كيانند؟ اما ابوبكر ترسيد سؤال كند، زيرا گفت: شايد من يكى از آن سه نفر نباشم و بنى تميم آن را عار بدانند. در همين موقع عمر وارد شد، شخصى به او گفت: اى ابا حفص، تو فاروق امتى كه فرشته به زبان تو سخن مى گويد، از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال كن، اين سه نفر كه بهشت مشتاق آنان است، كيستند؟ او نيز حاضر نشد سؤال كند؛ زيرا خوف داشت نامش در بين اين سه نفر نباشد و قبيله بنى عدى بر او عار بگيرند، در اين لحظه حضرت على عليه السلام وارد شد، شخصى به او گفت: اى ابوالحسن، رسول خدا چنين فرمود. شما سؤال كن كه اين سه نفر چه كسانى هستند؟ حضرت گفت: من سؤال مى كنم، اگر من يكى از آنان بودم، خداى را سپاس گزارم، لذا على عليه السلام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اين سه تن كه بهشت مشتاق آنان است، كيستند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

أنت منهم و أنت اولهم، و سلمان الفارسى فانه قليل الكبر، و هو لك ناصح فاتخّذه لنفسك، و عمّار بن ياسر، شهد معك مشاهد غير واحدة ليس منها الا و هو فيها، كثير خيره، ضوّىٌ نوره، عظيم أجره؛

اى على، تو يكى از آن سه نفرى و تو اول آنانى، ديگر سلمان فارسى كه كبر او اندك است و او خيرخواه تو است و او را براى خودت يار بگير، و سومى عمّار ياسر، او با تو در غير از يك مورد از جنگ هايت شركت مى كند "يعنى در جمل و صفين و در جنگ صفين به شهادت رسيد و لذا نتوانست در جنگ نهروان على عليه السلام را يارى نمايد"، او خير زيادى دارد، نور او روشنايى دارد و پاداش او عظيم است. [ رجال كشى، ص 30، ح 58. ]

عمّار و بناى مسجد قبا و مدينه


عمار ياسر در انجام كارهاى دينى بسيار جدى و كوشا بود، و هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد قريه قبا شد، عمّار گفت: بايد جايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله تهيه كنيم تا هنگام نماز در آن جا جماعت برگزار نمايد و نيز كارهاى ديگر را در سايه آن انجام دهد، لذا عمار به تنهايى سنگ هايى آورد و مسجد قبا را تأسيس كرد. از اين رو عمّار نخستين مؤسس مسجد در اسلام است. [ اسد الغابه، ج 4، ص 46. ]

عمار نه تنها خود مسجد قبا را بنا كرد بلكه در بناى ساختن مسجد مدينه، بيش از همه كار مى كرد و به اين كار عشق مى ورزيد. ابو سعيد خدرى مى گويد: در بناى مسجد مدينه همه ما يك سنگ حمل مى كرديم اما عمّار ياسر به اندازه دو نفر سنگ حمل مى كرد؛ سپس متوجه شدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه خاك از سر و روى او پاك مى كرد، فرمود: 'ويحك [ ويح، به معناى تعجب و مدح آمده بر خلاف ويل كه براى مذمت است. ] ابن سميّة، تقتلك الفئة الباغية؛ اى پسر سميه مراقب باش، گروهى ستم كار تو را به قتل مى رسانند.' [ ر. ك: طبقات الكبرى، ج 3، ص 252؛ اعيان الشيعه، ج 8، ص 373. ]

/ 343