اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عمّار و استاندارى كوفه


عمّار شخصيّتى بود كه مورد توجه خلفاى راشدين بود، از اين رو عمر بن خطاب خليفه دوم، او را به امارت و استاندارى كوفه برگزيد، [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 145. ] خليفه در اين انتصاب مقام عمّار را بس بالا و شخصيت رفيع او را ارج نهاد و در نامه اى كه به مردم كوفه نوشت در ضمن اين كه عبداللَّه بن مسعود را به معاونت عمّار قرار داد، مقامشان را ستود و نوشت: 'من عمّار ياسر را به عنوان والى و امير شهر و ابن مسعود را به عنوان معلم و مربى به سوى شما فرستادم؛ امّا بدانيد كه اين دو از بهترين و برجسته ترين اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله مى باشند، از آنان اطاعت كنيد و به ايشان اقتدا نماييد.'

البته طولى نكشيد كه عمر بن خطاب، عمّار را از امارت كوفه عزل و شخص ديگرى را براى اداره امور كوفه برگزيد. عده اى از عمّار پرسيدند: از اين كه از مقام خود بر كنار شدى، ناراحت نيستى؟ عمّار گفت: به خدا قسم، من در ابتداى امر از اين كه به امارت كوفه منصوب شدم خشنود نشدم تا براى از دست دادن آن متأسف شوم.' [ اسد الغابه، ج 4، ص 46. ]

عمار و كارهاى خلاف عثمان


عصر خلافت عثمان را بايد عصر ترويج كارهاى خلاف و ناپسند دانست؛ زيرا در عصر خلافت او قانون شكنى، امر عادى شد و بدعت گذارى شايع گرديد، باندبازى و گماردن ناصالحان بر حكومت مؤمنان رايج گرديد، كار به جايى رسيد كه مردم لب به اعتراض گشوده و كارهاى ناپسند او و اطرافيانش را زير سؤال بردند. از جمله افرادى كه به طور آشكار مقابل قانون شكنى هاى عثمان ايستاد و به رفتار او اعتراض مى كرد، عمار ياسر بود كه در اين راه هم بسيار آزار ديد.

طبق نقل علامه امينى از بلاذرى در انساب الاشراف مى نويسد: در خزانه عمومى دولت كيسه اى از جواهرات و زيور آلات بود، عثمان مقدارى از آن را برداشت و بعضى از افراد و خانواده اش را به آن آراست؛ مردم چون از اين كار باخبر شدند، او را به باد انتقاد گرفتند و مطالب تندى درباره اش گفتند.

وقتى عثمان از انتقاد مردم باخبر شد، خشمگين گرديد و در نطقى گفت: اين اموال براى خداست، هر قدر احتياج داشته باشم برمى دارم و به هر كس بخواهم مى دهم، اگر چه عده اى را خوش نيايد و بينى شان به خاك ماليده شود.

در اين هنگام، امير مؤمنان على عليه السلام كه در آن مجلس حاضر بود، برخاست و فرمود: 'إذاً تُمنعُ مِن ذلك، و يُحال بينك و بينه؛ در اين صورت از اين كارت جلوگيرى خواهد شد و نمى گذاريم دست به آنها دراز كنى.'

عمّار نيز پس از اميرمؤمنان عليه السلام برخاست و گفت: 'اُشهدُ اللَّه إنّ أنفي أوّلُ راغمٍ مِن ذلك؛ خداوند را شاهد و گواه مى گيرم كه من نخستين كسى باشم كه آن را خوش ندارد و بينى اش به خاك ماليده شود.'

عثمان از سخن امير مؤمنان و عمّار سخت ناراحت و خشمگين شد ولى خطاب به عمّار گفت: اى پسر زن شكم گنده، با من گستاخى مى كنى؟ او را بگيريد. مأموران و جيره خواران حكومت عثمان عمّار را گرفتند، سپس عثمان به دارالاماره بازگشت، دستور داد عمّار را آوردند. بعد او را زير بار كتك گرفت و چندان او را زد تا بى هوش شد و با همان حالت اغما و بى هوشى او را به خانه ام سلمه همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بردند، به حدى او را زده بودند و بى هوش شده بود كه از نماز ظهر و عصر و مغرب باز ماند. زمانى كه به هوش آمد، ابتدا نمازهايش را قضا كرد و سپس گفت: 'الحمد للَّه، ليس هذا أولُ يومٍ أوذينا فيه في اللَّه؛ خدا را سپاس گزارم، اين اولين روزى نيست كه در راه خدا آزار و شكنجه مى بينم.' [ الغدير، ج 9، ص 15. ]

اما چون خبر ضرب و شتم عمّار و بى هوشى او به گوش مردم رسيد، در گوشه و كنار شهر سر و صدا بلند شد و كار عثمان مورد اعتراض اصحاب و ياران پيامبر قرار گرفت كه سبب خشم بيشتر عثمان گرديد و در اين ارتباط، امّ سلمه و عايشه دو همسر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز لب به اعتراض گشودند و كردار عثمان را مورد مؤاخذه قرار دادند و از عمار دفاع كردند. [ ر. ك: الغدير، ج 9، ص 15. ]

/ 343