اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
عثمان شبانه به خانه حضرت على عليه السلام آمد و عذرخواهى كرد و وعده داد مراقب كارهايش باشد، اما حضرت فرمود: با اين توهينى كه مروان پس از وعده هاى تو، به مردم كرده من ديگر كارى نمى كنم و حرفى نمى زنم. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 143 - 149؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 356. ]
مصريان كه به توصيه اميرالمؤمنين عليه السلام از مدينه به سوى مصر مى رفتند، پس از سه روز از وسط راه به مدينه بازگشتند و نامه اى را كه از غلام عثمان به نام 'ابو الاعور سلمى' در بين راه گرفته بودند، ارائه دادند. [ در محلى به نام بويب، كه مدخل اهل حجاز به مصر است از غلام عثمان نامه را كه در لوله سربى مخفى كرده بود، گرفتند. ] در آن نامه، عثمان به عبداللَّه بن سرح، فرماندارش در مصر دستور داده بود كه عبدالرحمن بن عُديس و عمرو بن حمق خزاعى را شلاق بزند و سر و ريش آنها را بتراشد و زندانى كند و عده اى را به دار آويزد!
مصرى ها نزد امام عليه السلام آمدند كه در اين باره با عثمان سخن گويد. امام عليه السلام در اين باره از عثمان جويا شد، اما عثمان سوگند ياد كرد كه آن نامه را من ننوشته و از آن آگاهى ندارم و دستور به نوشتن آن هم نداده ام.
محمد بن مسلمه گفت: عثمان راست مى گويد اين از كارهاى مروان است. عثمان گفت: من خبرى ندارم، مصريان كه حضور داشتند، گفتند: آيا مروان آن قدر جرأت پيدا كرده كه غلام عثمان را بر شتر بيت المال سوار كند و مُهر مخصوص عثمان را پاى نامه بزند و چنين دستورهايى بدهد و باز هم عثمان از آن خبر نداشته باشد؟
عثمان گفت: آرى، من بى اطلاعم. گفتند: در اين صورت يا راست مى گويى و يا دروغ، اگر دروغ مى گويى و اين كار مروان نباشد، به سبب فرمانى كه در مورد عقوبت برخى و كشتن برخى ديگر از ما بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشيم، داده اى استحقاق بركنارى از مقام خلافت را دارى، و اگر راست مى گويى و بى خبرى، و اين كار مروان است، باز هم بايد از خلافت كنار بروى؛ زيرا خليفه و حاكمى كه ديگران بدون آگاهى او فرمان قتل و شكنجه مسلمانان را با مهر مخصوص او و با استفاده از امكانات خلافت صادر كنند، صلاحيت خلافت اسلامى را ندارد. پس در هر صورت بايد از خلافت كناره گيرى نمايى.
عثمان گفت: هرگز، زيرا اين پيراهنى است كه خداوند به من پوشانده از تن بيرون نمى آورم، ولى توبه مى كنم و تغيير روش مى دهم.
گفتند: اگر اين اولين گناه تو بود، توبه ات پذيرفته مى شد؛ اما اين چندين بار است كه توبه كرده اى و باز آن را شكسته اى؛ بنابراين يكى از اين سه راه باقى مانده است: يا تو را از خلافت عزل مى كنيم يا تو را به قتل مى رسانيم و يا در راه خداوند شهيد مى شويم.
عثمان گفت: اگر كشته شوم از اين بهتر است كه از مقام خود كنار روم. خلاصه در اين جا هياهو و جنجال بسيار شد كه حضرت على عليه السلام برخاست و مصريان نيز به همراه امام عليه السلام از خانه عثمان رفتند. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 373؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 150 و 158. ]
از همين جا مسئله كشتن عثمان شكل گرفت و مصرى ها به همراه نيروهايى كه از كوفه و بصره به عنوان اعتراض آمده بودند و بسيارى از اصحاب پيامبر از مهاجرين و انصار كه در مدينه بودند، دست به دست هم دادند و خانه عثمان را مدت ها "23 يا 40 روز" [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 393 و 385. ] به محاصره درآوردند. در مدت محاصره، شورشيان از ترس اين كه مبادا از شام و بصره براى او كمكى برسد، رابطه او را با خارج قطع كردند و آب را از او منع نمودند كه وقتى حضرت على عليه السلام باخبر شد به ميان مردم آمد و آنان را از اين كار منع كرد و در خلال مدت محاصره، فرزندان امام عليه السلام از او دفاع مى كردند و به منزلش آب مى بردند. يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به نام 'نياز بن عياض' عثمان را سوگند داد كه از خلافت كناره گيرى كند، اما توسط يكى از طرفداران عثمان به نام كثير بن صلت با تير به قتل رسيد و در خانه عثمان مخفى شد، وقتى مصريان قاتل ابن عياض را براى قصاص خواستند، عثمان مخالفت كرد و گفت: كسى را كه از من حمايت كرده، تحويل شما نمى دهم. مروان به جنگ شورشيان آمد و افرادى كشته شدند تا سرانجام عثمان را در ذى حجه سال 35 هجرى پس از 12 سال حكومت به قتل رساندند و اسلام را از خيانت و مسلمانان را از ظلم و بيدادگرى هاى او نجات بخشيدند و از جمله كسانى كه مستقيماً در شورش عليه عثمان دست داشت غير از محمد بن ابى بكر و عمرو بن حمق خزاعى ابو حرب غافصى و سودان بن حمران بودند. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 393 و 385. ]