اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پيشنهاد ادامه نبرد پس از خدعه معاويه


پس از توطئه معاويه و عمروعاص در به نيزه بردن قرآنها، تعداد زيادى از ياران امام عليه السلام فريب خوردند و خواستار پايان جنگ شدند، اما عده اى از ياران مخلص و خردمند امام عليه السلام به تبعيت از امام خويش بر ادامه جنگ تأكيد مى ورزيدند. از جمله آنها عمرو بن حمق بود كه خطاب به حضرت عرضه داشت:

اى امير مؤمنان، به خدا سوگند چنين نبوده كه ما دعوت تو را و يارى دادنت را بر باطل پذيرا شده باشيم، ما فقط براى خدا تو را پذيرا شده و فقط حق را اختيار كرده ايم، اگر كسى غير از تو ما را به آنچه تو دعوت كردى، دعوت مى كرد نمى پذيرفتيم و ستيز و لجاج شديدى مى بود، و در آن، فراوان سخن گفته مى شد، و اينك حق به مقطع خود رسيده است و ما را در قبال رأى شما، رأيى نيست. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 216. ]

آگاهى عمرو از سرنوشت خويش


عمرو بن حمق به بركت تقرّب و نزديكى با اميرالمؤمنين عليه السلام و اطاعت و فرمانبردارى بى چون و چرا از امام زمان خود به مقام والايى از عرفان و معنويت دست يافت كه وقتى از آينده خود و كشته شدنش در راه امام و مولايش اميرالمؤمنين آگاهى يافت از آن به گرمى استقبال كرد و كمترين شبهه و ترديدى در راه ايمان و اعتقادش به دل راه نداد. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 289. ]

كشى در رجال خود در شهادت عمرو چنين روايت مى كند: اميرالمؤمنين عليه السلام راجع به محل سكونت عمرو بن حمق مطالبى به او ياد آور شد آن گاه به او فرمود: 'بعد از من از ترس مزدوران معاويه از كوفه به كوه هاى موصل فرار مى كنى، بين راه به مردى كه زمين گير شده و قدرت بلند شدن ندارد برخورد خواهى كرد در كنار او مى نشينى و از او آب مى طلبى، او تو را سيراب مى كند سپس از وضع و حال تو مى پرسد، او را آگاه كن و به اسلام دعوتش نما، او مسلمان مى شود سپس دستت رابه پاى او بكش كه شفا مى يابد و روى پا مى ايستد و به همراه تو به راه مى افتد. در ادامه راه به مرد نابينايى مى رسى از او آب طلب كن، او تو را آب مى دهد و سيراب مى كند. او از حال تو مى پرسد و او را نيز به اسلام دعوت نما كه او هم مسلمان مى شود و با دستت چشم او را شفا مى دهى و بينا مى شود او هم همراه تو مى آيد و اين دو نفر با تو هستند تا آن زمان كه به غارى در كوه هاى موصل مى رسى، گروهى به تو نزديك مى شوند تو در آن غار مخفى مى شوى، و بدان كه گروهى از گناه كاران و فاسقان از جن و انس مى رسند و تو را مى كشند. تا آخر حديث. [ ر. ك: رجال كشى، ص 46، ج 96؛ بحارالانوار، ج 44، ص 13. ]

/ 343