اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


قيس در ميان مردم مصر


قيس به همراه هفت نفر از افراد خانواده اش و با نامه اى از اميرالمؤمنين عليه السلام به سوى مصر حركت كرد و در اول ماه ربيع الاول "سال 36 هجرى" وارد مصر شد و در اجتماع مردم بالاى منبر رفت و ابتدا دستور داد نامه امير مؤمنان عليه السلام به مردم مصر را قرائت كردند، سپس خطبه اى ايراد نمود و پس از حمد و ثناى الهى گفت:

سپاس خداوند را كه حق را دگر باره زنده ساخت و باطل را از بين برد و ستمگران را سركوب نمود. اى مردم، ما با بهترين فرد بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت نموديم، اكنون شما نيز به پاخيزيد و بر كتاب خدا و سنت و روش رسول گرامى او صلى الله عليه و آله بيعت كنيد، بنابراين اگر ما به كتاب خدا و سنت پيامبر عمل نكنيم بيعتى بر گردن شما نخواهيم داشت.

بعد از سخنان قيس، مردم همگى برخاستند و با او بيعت نمودند و بزرگان و اشراف مصر همراه اهالى آن جا در مقابل قيس سر تعظيم فرود آوردند و فرمان او را گردن نهادند، و امور مردم مصر بدين سان رو به راه شد و قيس نيز نمايندگان خود را به اطراف و شهرها اعزام نمود جز دهكده اى به نام 'خربتا' كه مردم آن جا نسبت به كشتن عثمان اعتراض داشتند و بيعت با اميرالمؤمنين را مشكل دانستند؛ اما قيس با درايت و زيركى آنها را هم آرام كرد كه دست به طغيان نزنند و بدين ترتيب دوران شكوه مند حكومت او در مصر آغاز شد وهمه ولايات مصر با على عليه السلام بيعت كردند و هيچ كس با قيس به جنگ و ستيز دست نزد.

زمانى كه حضرت امير عليه السلام براى سركوب ناكثان و پيمان شكنان به سوى بصره حركت نمود، قيس در مصر به سر مى برد و سرگرم اداره امور اين منطقه بود، از اين رو، وى در جنگ جمل حضور نيافت. [ ر. ك: تاريخ طبرى ج 4، ص 550 - 547؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 354؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 57. ]

اما به فضيلت پاسدارى از حريم دولت كريمه امير مؤمنان عليه السلام نايل شد و شعرى كه متضمن تبريك پيروزى امير مؤمنان عليه السلام بود در خدمت آن امام سرود و به ولايت آن حضرت عليه السلام تصريح كرد. [ خصايص الائمه، تأليف سيد رضى، ص 42. ]

دستپاچگى معاويه و اولين نامه براى قيس و پاسخ آن


معاويه پس از آن كه از پيروزى سپاه على بر نيروهاى جمل آگاه شد، به شدت بيم ناك گرديد و خود را در مقابل دو جبهه خطرناك ديد: جبهه عراق به رهبرى على عليه السلام و جبهه مصر به فرماندهى و سپه سالارى قيس بن سعد.

معاويه به خوبى از اقتدار نظامى و سياسى متحدالمآل اين دو سپاه آگاه بود، او بر اين مسئله وقوف داشت كه هماهنگى اين دو جبهه به راحتى مى تواند توان دفاعى او را تحليل برده و مقاومت اورا در هم بشكند، از اين رو تمام همت خود را به كار گرفت تا بلكه به هر ترتيب ممكن، ميان اين دو جبهه بزرگ، شكافى پديد آورد و به هر قيمتى شده با خريد و فريب قيس، نيروهاى على عليه السلام را از مديريت و فرماندهى خردمندانه قيس محروم كرده و او را از على عليه السلام جدا نمايد؛ لذا قبل از آن كه حضرت على عليه السلام از كوفه به جانب صفين حركت كند، معاويه نامه اى براى قيس نوشت. در اين نامه از قيس خواسته شده بود دست از حمايت على عليه السلام بردارد تا در عوض اگر معاويه بر على عليه السلام پيروز شد، حكومت كوفه و بصره و حجاز به او و خاندانش داده شود. البته در اين نامه قيس و على عليه السلام متهم به قتل عثمان شده بودند.

اما پاسخ قيس چنين بود:

اما بعد، نامه ات به دستم رسيد و آنچه را درباره عثمان نوشته بودى، فهميدم؛ اما من هرگز در ماجراى قتل خليفه، دخالتى نداشتم و اما اين كه نوشته بودى، سالار من كسى است كه مردم را عليه عثمان شورانيده و تحريك كرده است تا او را كشتند، اين هم كارى است كه من هرگز از آن اطلاعى ندارم و اما اين كه تذكر داده بودى، خويشاوندان من در ريختن خون عثمان دخالت داشته اند، و حال آن كه به جان خودم سوگند كه خاندان و خويشاوندان من، از همه مردم براى اصلاح كار او، كوشاتر بودند؛ و اما آنچه از من خواسته اى كه با تو بر خون خواهى عثمان، بيعت كنم و در عوض چيزهايى كه بر من عرضه داشتى، فهميدم و اين هم موضوعى نيست كه بتوان به سرعت درباره آن تصميم گرفت، اين موضوع نياز به تأمل و انديشه دارد و بايد فكر كنم، و به هر حال من اينك با تو كارى ندارم و از جانب من كارى كه ناخوشايندت باشد، سر نخواهد زد تا به خواست خداوند متعال تو بينديشى و ما هم بينديشيم. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 550؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 355؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 60. ]

/ 343