نامه دوم معاويه و پاسخ قيس
ابراهيم ثقفى مى گويد: همين كه معاويه نامه قيس را خواند از اين كه قيس در نامه اش گاه به او نزديك شده و گاه از او فاصله گرفته، در شگفت شد و احساس ايمنى نكرد و احتمال داد خدعه اى در كار باشد، لذا فوراً نامه ديگرى براى قيس نوشت و در آن نامه قيس را تهديد كرد و او را به داشتن نيروهاى جنگجوى دلاور ترساند و در عين حال وعده هاى پيشين را تكرار نمود.
قيس چون نامه دوم معاويه را خواند، دانست كه معاويه طول دادن و امروز و فردا كردن او را نخواهد پذيرفت، لذا آنچه در دل داشت براى معاويه آشكار ساخت و براى او چنين نوشت:
اما بعد، شگفتا كه مرا مردى سست انديشه پنداشته اى و به فريب دادن من چشم طمع دوخته اى كه بخواهى مرا به راهى كه خود مى خواهى برانى. اى معاويه، آيا تو طمع دارى كه من از دايره اطاعت و پيروى مردى كه از همه مردم به حكومت سزاوارتر و از همگان به حق گوياتر و از هر كس به رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديك تر است، بيرون آيم و فرمان مى دهى به اطاعت تو درآيم كه از همگان براى حكومت دورتر و دروغگوتر و گمراه تر و از هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله دورترى. وانگهى اطراف تو را مردمانى گمراه كننده گرفته اند كه هر يك بتى از بت هاى شيطان هستند.
و اما اين كه گفته اى: مصر را پر از پياده و سواره خواهى كرد و مرا با اين تهديد ترسانده اى، در صورتى اين كار براى تو ممكن است كه من تو را به خود واگذارم و كارى به تو نداشته باشم، به خدا سوگند، اگر تو را به حال خود واگذارم، تا اين كه حفظ جانت مهم ترين هدف تو باشد، سخن تو راست خواهد بود. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 550؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 355؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 60. ]
سومين نامه معاويه و پاسخ قيس
وقتى معاويه از قيس نااميد شد و دانست نه اهل تطميع است و نه از تهديد مى ترسد، نامه اى تند و با الفاظ خشن نوشت و او را يهودى خطاب كرد و گفت: اگر تو را بيابم بعد از كشتنت مثله ات خواهم كرد.
قيس فوراً در جواب او به اختصار چنين نوشت:
اما بعد، فإنّما انت وثَنٌ مِن أُوثان مكه، دخلت فى الإسلام كارهاً و خرجت منه طائعاً و...؛
همانا تو بتى از بت هاى مكه اى، از روى اكراه و ترس مسلمان شدى و با اختيار و رغبت دست از اسلام برداشتى. [ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 187؛ ر. ك: الغدير، ج 2، ص 99. ]