اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ايستادگى مالك و عزل امير كوفه


هنگامى كه عثمان به خلافت رسيد به مرور زمان، بسيارى از فرمانداران زمان خلافت عمر بن خطاب را، كه اكثراً مورد رضايت مردم بودند، از كار بر كنار كرد و در برهه اى از خلافتش، افراد وابسته و اقوام و بستگان خود از بنى اميه را كه نوعاً عيّاش و منحرف بودند بر سر كار آورد و در بلاد اسلامى، آن افراد ناصالح را بر جان و مال مردم مسلط كرد، از جمله پسر دائى خود 'عبداللَّه بن عامر' را به فرماندارى بصره گماشت، و برادر رضاعى خود 'عبداللَّه بن سعد' را رئيس دارائى و فرمانده سپاه مصر، و برادر مادرى خود 'وليد بن عقبه' را والى كوفه قرار داد كه او خيانت هاى زيادى در حق مردم و اسلام انجام داد و در نهايت از حكومت كوفه عزل شد. [ ر. ك: اعيان الشيعه، ج 9، ص 40. ]

برخورد مالك با حاكم دوم كوفه


عثمان، پس از عزل وليد، 'سعيد بن عاص' را به جاى او گماشت. سعيد در ابتدا با مردم رفتار خوبى داشت، اما روزى در بين مذاكرات گفت: باغ هاى كوفه و اراضى آن خاص قريش و بنى اميه است.

مالك اشتر كه با حكم خدا كاملاً آشنايى داشت در پاسخ او گفت: آيا تو چنين مى پندارى كه ناحيه عراق كه خداوند آن را با شمشيرهاى ما گشوده و بر مسلمانان ارزانى فرموده، بوستان اختصاصى براى تو و قومت است؟ هر كه چنين قصد كند دماغش را به خاك مى ماليم!

عبدالرحمن اسدى رئيس گارد سعيد براى جلب رضايت سعيد گفت: اى مالك، تو سخن امير را رد مى كنى و او را اهانت مى نمايى، بعد نسبت به مالك درشتى كرد. به دستور مالك قبيله نخع برخاسته و رئيس گارد را از مجلس بيرون انداختند. اين كار بر سعيد گران آمد، لذا رابطه خود را با مالك اشتر و ديگر سران كوفه قطع كرد. اما اين عمل هيچ اثرى نداشت و مالك از اعتراض به كارهاى خلاف سعيد و عثمان دست برنداشت.

سعيدبن عاص چون برخورد مالك و همراهان او را مشاهده كرد و ديد در آينده از اعتراض بيشتر سران كوفه در امان نخواهد ماند، نامه اى به خليفه نوشت و از عثمان خواست كه يا مالك و همدستانش را از كوفه ببرد و يا وى را از امارت كوفه بردارد. عثمان در جواب نامه امير كوفه نوشت، مالك اشتر با تنى چند از يارانش را به شام تبعيد كند [ اسامى افراد تبعيدى چنين است: مالك اشتر، مالك بن كعب ارحبى، اسود بن يزيد نخعى، علقمة بن قيس نخعى، صعصعة بن صوحان عبدى، و افرادى كه در ادامه به حمص تبعيد شدند عبارتند از: ثابت بن قيس همدانى، كميل بن زياد نخعى، زيد بن صوحان، عمرو بن حمق، جندب بن زهير مدنى، جند بن كعب ازدى، عروة بن جعد. ] تا مردم كوفه را به تباهى نكشانند! براى معاويه حاكم شام هم نامه اى نوشت كه تنى چند از مردم كوفه را كه آهنگ فتنه گرى دارند، پيش تو تبعيد كردم، آنان را از اين كار نهى كن و اگر احساس كردى رو به راه شده اند، به آنان نيكى كن و به وطن خودشان برگردان. اما معاويه قادر به مهار آنان نشد و طى نامه اى از عثمان خواست كه آنان را به كوفه بازگرداند.

مالك و همراهان چون به كوفه بازگشتند دست از مبارزه و حق گويى بر نداشتند و مجدداً سعيدبن عاص به دستور عثمان آنان را نزد 'عبدالرحمان بن خالد بن وليد' حاكم عثمان در حمص تبعيد كرد و در راستاى تبعيد آن گروه، عثمان نامه اى هم براى مالك و همراهان نوشت:

من شما را به حمص تبعيد مى كنم، به محض اين كه نامه ام به شما رسيد، به سوى حمص حركت كنيد؛ زيرا شما براى اسلام و اهلش جز شرارت خاصيتى نداريد!

وقتى نامه عثمان به مالك اشتر رسيد دست ها را به دعا برداشت و گفت:

پروردگارا هريك از ما يا عثمان را كه براى مردم زيان كاريم و در ميان مسلمانان مرتكب گناه مى شويم هرچه زودتر به مكافات كردارش برسان. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 134 - 129؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 325 - 317 كامل ابن اثير، ج 2، ص 267. ]

و بدين ترتيب گروه معترض به رفتار حاكمان مستبد و ستم كار به حمص تبعيد شدند، البته آنان در حمص بسيار تحت فشار و اهانت حاكم آن جا قرار گرفتند و با مرارت شديد، مجدداً به كوفه بازگردانده شدند. [ تفصيل بيشتر آن را در شرح حال ثابت بن قيس، زيد بن صوحان، عمرو بن حمق، جندب بن زهير و جندب بن كعب آورده ايم. ] اين حوادث در سال 32 هجرى به وقوع پيوسته است. [ تفصيل بيشتر آن را در شرح حال ثابت بن قيس، زيد بن صوحان، عمرو بن حمق، جندب بن زهير و جندب بن كعب آورده ايم. ]

/ 343