مالك و فرماندارى عين التمر
مالك بن كعب از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام فرماندار عين التمر بود، به دستور حضرت عليه السلام به همكارى در منطقه بهقباذات نيز گمارده شده، نامه امام عليه السلام به او چنين بود:
إنّى وليّتك معونَة البهقباذات فآثر طاعةَ اللَّه، و اعلم أنّ الدنيا فانية و الآخرة آتية، و اعمل صالحاً تَجزِ خيراً، فإنّ عملَ بنَ آدم محفوظٌ عليه و إنّه مُجزىُّ به فَعَلَ اللَّهُ بِنا و بك خيراً؛
همانا من تو را به كمك و همكارى در بهقباذات گماردم، پس اطاعت خدا را برگزين و بدان كه همانا دنيا نابود شدنى و آخرت در انتظار توست، هميشه به كار نيك بشتاب كه تو را پاداش نيكو خواهد بود؛ زيرا عمل فرزند آدم براى او محفوظ است و به آن پاداش داده مى شود، خداوند با ما و تو به نيكى عمل نمايد. [ انساب الاشراف "ترجمه اميرالمؤمنين عليه السلام"، ص 74؛ ر. ك: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 205. ]
از اين نامه معلوم مى شود كه حضرت على عليه السلام به مالك اعتماد كامل داشته كه علاوه بر اين كه او را به فرماندارى عين التمر منصوب كرده بود، با حفظ سمت، او را به يارى و كمك بهقباذات نيز فرستاده است.
مالك و پاسخ به يارى على
هنگامى كه خبر لشكر كشى عمروعاص به كشور مصر به على عليه السلام رسيد، آن حضرت مردم را به مسجد فرا خواند و آنان را از اين خبر آگاه نموده و به يارى محمد بن ابوبكر - حاكم مصر - فراخواند.
فرداى آن روز امام عليه السلام در محلى به نام 'جرعه' منتظر مردم براى رفتن به مصر شد، اما تعداد نفرات به صد نفر هم نرسيد. اما چون با بى ميلى مردم به جنگ روبرو شد، شب هنگام در حالى كه سخت نگران و افسرده بود، مردم كوفه را سرزنش كرد و از اين كه از فرامين او پيروى نمى كنند، گلايه نمود. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 90 - 89؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 108 - 106. ]
پس از سخنان دردمندانه حضرت عليه السلام، مالك بن كعب برخاست و گفت: