مخنف در جمل و رضايت امام
در جنگ جمل فرماندهى گروه ازد و پرچم آنان با مخنف بود. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 521؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 343. ] طبق نقلى وى در آن جنگ مجروح شد. [ الفتوح، ج 2، ص 474. ] رفتار و روش مخنف در جنگ جمل مورد رضايت حضرت على عليه السلام قرار گرفت، لذا هنگامى كه حضرت از بصره به كوفه تشريف آوردند، وى را مورد عنايت و عده اى از ياران و شيعيان را كه در جنگ جمل شركت نكرده بودند، مورد توبيخ قرار داد و فرمود كه: شما با يارى نكردن من خود را در هلاكت افكنديد و اگر در يارى كردن من ترديد كنيد، از دشمنان من خواهيد بود....
آن گاه درباره مخنف فرمود:
لكن مخنف بن سليم و بستگانش مثل ديگران تخلف نكردند، و مَثل اينها، مَثل آنانى نيست كه خداوند درباره شان فرموده: 'و به يقين از ميان شما افرادى "منافق" هستند كه هم خودشان سستند و هم ديگران را سست مى كنند، پس اگر آسيبى به شما برسد، مى گويند راستى خدا بر ما منت نهاد كه با مجاهدان نبوديم، و اگر غنيمتى به شما برسد، مى گويند: اى كاش ما با آنها بوديم و به رستگارى و پيروزى بزرگى مى رسيديم.
امام عليه السلام پس از اين سخنان ديگر چيزى نفرمود. [ وقعة صفين، ص 7. ]
فراخوانى مخنف براى صفين
'هنگامى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در آستانه جنگ صفين قرار داشت، پس از آن كه با گروهى از سران اصحاب مثل عمّار ياسر و عبداللَّه بن بديل و عمرو بن حمق خزاعى و ديگران به مشورت نشست و آنان موافقت خود را براى حركت به صفين و جنگ با معاويه اعلام كردند، حضرت بلافاصله براى كارگزارانش نامه نوشت كه آنها به سوى او حركت كنند، از جمله براى مخنف بن قيس "استاندار اصفهان و همدان" چنين مرقوم داشت:
سلام عليك، فإنى احمد اللَّه اليك الذى لا اله الا هو، اما بعد، فإنّ جهادَ مَن صَدَف عن الحق رغبةً عنه. وَهَبَّ فى نُعاس العَمى و الضلال، اختياراً له فريضة على العارفين إنّ اللَّه يرضى عمن أرضاه و...؛
سلام بر تو، من همراه با تو خداوندى را كه خدايى جز او وجود ندارد ستايش مى كنم، اما بعد، همانا جنگ با آنان كه از حق روى برتافته و در خواب كورى و گمراهى به عمد فرو رفته اند بر عارفان فرض است جهاد كنند؛ و همانا كسى كه خداوند را راضى كند، خدا از او راضى خواهد بود و از كسى كه از فرمانش سرپيچى كند خشمگين خواهد شد. و ما اينك تصميم گرفته ايم به سوى اين قوم "معاويه" برويم، قومى كه ميان بندگان خدا، به آنچه خداوند نازل كرده است، عمل نمى كنند.
... اينك اى مخنف، هرگاه نامه ام به دستت رسيد، مطمئن ترين يارانت را بر منطقه حكومت خود به جانشينى خود بگمار و خود به سوى ما حركت كن، شايد تو همراه ما با اين دشمنى كه حرام خدا را حلال مى شمرد، رو به رو گردى و امر به معروف و نهى از منكر كنى و با افراد طرفدار حق بوده و از باطل گرايان دورى نمايى و ما و تو هيچ كدام از پاداش جهاد بى نياز نيستيم، و خداوند ما را از هر كس ديگرى بى نياز مى كند و او بهترين وكيل و سرپرست است.
اين نامه را عبيداللَّه بن ابى رافع در سال 37 هجرى به دستور امام عليه السلام براى وى نوشت و ارسال كرد. [ وقعة صفين، ص 104؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 182. ]
مخنف بن سليم پس از دريافت نامه امام عليه السلام حارث بن ابى الحارث بن ربيع را بر اصفهان و سعيد بن وهب را بر همدان گماشت "اين دو از خويشاوندان او بودند" و خود به كوفه نزد حضرت على عليه السلام آمد و در جنگ صفين شركت نمود. [ وقعة صفين، ص 104؛ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 182. ]