سخنان دلنشين صعصعه در كنار قبر امام
صعصعه وقتى مولايش حضرت على عليه السلام را از دست داد و پيكر بى جان امام عليه السلام را مشاهده كرد، به خانه برنگشت و در كنار خانه امام باقى ماند. و پس از آماده شدن پيكر مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام براى دفن با ديگر ياران خاص امام عليه السلام و فرزندان عزيزش جنازه پاك حضرت عليه السلام را تشييع كردند و نيمه شب پيكر مطهر را به طور مخفيانه به خارج شهر كوفه، قريه غريين "نجف اشرف" بردند و بدن مطهر آن حضرت را به خاك سپردند، در اين موقع صعصعه كنار قبر ايستاد، دستى به سينه نهاد و با دست ديگر از خاك قبر بر سر خود مى ريخت و گفت:
پدر و مادرم به فدايت اى اميرالمؤمنين، بعد گفت: بهشت براى تو گوارا باد اى ابوالحسن، همانا محل ولادت تو پاكيزه بود، و در سختى ها بسيار صابر، و در جنگ ها جهاد و تلاش بزرگ كردى، داراى رأى متين، و در تجارت و زندگى خود بهره مند بودى؛ اى على، تو به آرزوى خود رسيدى و اينك به پيش گاه پروردگارت رفتى و در حالى او را ملاقات كردى كه از تو راضى است و فرشتگان او، تو را احاطه كرده اند تا در جوار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مستقر شوى، پس خداوند تو را به جوار خود اكرام بخشيد و به درجه برادرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ملحق نمود، و از جام شربت الهى نوشيدى.
اى على، از خدا مى خواهيم كه بر ما منت نهد و توفيق پيروى از تو را به ما عنايت كند تا به راه و رسم شما عمل نماييم، و با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن باشيم، و ما را در زمره اولياى تو محشور گرداند.
اى على، به مقامى رسيدى كه هيچ كس به آن نرسد و درجه اى را درك كردى و به آن رسيدى كه هيچ كسى بدان راه نيابد، و در برابر چشمان برادرت مصطفى صلى الله عليه و آله در راه خدا جهاد كردى و حق جهاد را ادا نمودى و در پيش روى دين خدا قيام كردى و حق قيام را ادا نمودى تا سنت ها را به پا داشته و آتش هاى فتنه را خاموش ساختى، و اسلام استوار گشت و ايمان مردم رونق يافت. بهترين درود وسلام ما بر تو باد كه به وسيله تو پشت مؤمنان محكم شد و نشانه ها و راه ها روشن و واضح گرديد. اى على، بر تو باد از من برترين سلام ها و درودها.
صعصعه درباره امام عليه السلام بسيار گفت و در حق خود نيز دعا نمود، سپس چنان گريه سر داد كه از صداى او كه در آن تاريكى شب، همه حاضران به گريه آمدند و آن گاه امام حسن و امام حسين و محمد حنفيه و جعفر و عباس و يحيى و عون و عبداللَّه را مورد خطاب قرار داد و به آنها تسليت گفت، چون صبحگاهان نزديك مى شد و كار دفن پيكر مطهر امام عليه السلام به پايان رسيد، همگى با يك دنيا غم و اندوه از قبر امام عليه السلام جدا شدند و قبل از سپيده صبح به شهر كوفه بازگشتند تا منافقين و خوارج نهروان از محل دفن پيكر مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام با خبر نشوند. [ ر. ك: بحارالانوار، ج 42، ص 295؛ و با اختصار سفينة البحار، ج 2، ص 31، ماده صعب. ] او اشعارى نيز در شهادت مولاى خود، اميرالمؤمنين عليه السلام دارد. [ همان، ج 42، ص 242. ]