اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصقله و اسراى بنى ناجيه


خريت بن راشد كه روزگارى از ياران على عليه السلام و كارگزاران آن حضرت در اهواز بود، پس از ماجراى حكميت، در سال 38 هجرى به جمع خوارج پيوست و با گروهى از قبيله خودش "بنى ناجيه" بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام شورش نمود و به مدائن گريخت و از آن جا به اهواز و فارس رفت و با جمع آورى نيروى بيشترى تمام آن مناطقى كه تحت حكومت امام عليه السلام بود را به ناامنى كشاند و در هر جا مناسب مى ديد، مردم را از دادن زكات و ماليات و خراج به حكومت علوى منع مى نمود و در همين مسير يكى از كارگزاران اميرالمؤمنين عليه السلام در عمان به نام 'حلو بن عوف ازدى' را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل رساند!

وقتى خبر پيوستن خريت به راشد به امير مؤمنان عليه السلام رسيد، حضرت بلافاصله معقل بن قيس را به همراه دو هزار نيرو به تعقيب او فرستاد. معقل با شجاعت و مردانگى در برخورد با نيروهاى خريت، وى را به هلاكت رساند و همراهانش را تار و مار كرد و از مردم آن ديار بيعت گرفت و زكات عقب مانده را دريافت و گروهى از نصاراى بنى ناجيه را كه با خريت همراه شده بودند، به اسارت درآورد. [ تفصيل بيشتر ماجراى شورش خريت بن راشد و همراهان و نيز برخورد معقل را در شرح حال 'خرّيت بن راشد' ملاحظه نماييد. ]

معقل بن قيس همراه اسراى بنى ناجيه كه پانصد نفر بودند، به سوى كوفه مى آمد تا رسيد به نزد مصقلة بن هبيره شيبانى كارگزار اميرالمؤمنين عليه السلام در اردشير خُرّه، زنان و بچه ها با ديدن مصقله شروع به گريه كردند و فرياد مردان شان بلند شد كه: اى ابوالفضل "كنيه مصقله"، اى پناه ضعفا و آزادكننده گناه كاران، بر ما منت بگذار و ما را بخر و آزاد نما. مصقله تحت تأثير احساسات قومى قرار گرفت و گفت: به خدا قسم با دادن صدقه آنها را آزاد مى كنم؛ زيرا خداوند صدقه دهندگان را پاداش مى دهد. سپس شخصى را به نام 'ذُهل بن حارث' به نزد معقل فرستاد و از او خواست كه اسرا را به او بفروشد. معقل گفت: آنها را به يك ميليون درهم مى فروشم؛ ولى مصقله به اين قيمت حاضر نشد و مكرر نماينده فرستاد تا بالاخره به پانصد هزار درهم آنان را خريد.

معقل بن قيس اسراى بنى ناجيه را تحويل او داد به شرط آن كه فوراً مبلغ مورد توافق را براى اميرالمؤمنين عليه السلام بفرستد. مصقله گفت: مقدارى از آن را مى دهم و بقيه را به مرور مى فرستم.

پس معقل وقتى خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و تمام ماجرا را به اطلاع حضرت رساند. حضرت راه و عمل او را ستود و منتظر بود كه مصقله مبلغ خريدارى اسرا را بفرستد، اما به او خبر دادند كه مصقله آنها را آزاد كرده و چيزى هم در برابر آزادى آنها دريافت ننموده است. اين بود كه حضرت فوراً به او نامه اى نوشت و او را مورد سرزنش و ملامت قرار داد. نامه حضرت چنين بود:

اما بعد، فإنّ مِن أعظم الخيانة، خيانة الاُمة و أعظم الغشّ على أهل المصر، غشّ الامام، و عندك من حق المسلمين خمس مأة الف درهم، فابعث بها إليّ حين يأتيك رسولي و إلّا فأقبل إليّ حين تنظر في كتابي...؛

اما بعد، اى مصقله، از بزرگ ترين خيانت ها خيانت به ملت است و بزرگ ترين غش به مردم، غش و خيانت به امام و رهبر است، نزد تو پانصد هزار درهم از حق مسلمانان است، وقتى فرستاده من آمد فوراً به او مى دهى كه بياورد و گرنه نامه مرا كه مطالعه كردى به جانب من حركت كن و به فرستاده خود گفته ام كه حتى يك ساعت هم تو را تنها نگذارد، مگر اين كه مال را بفرستى، و السلام. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 145. ]

ابو حُرّه حنفى نامه امام عليه السلام را براى مصقله برد و به او گفت: يا مال را بفرست و يا همراه من به جانب اميرالمؤمنين عليه السلام حركت كن. مصقله نامه را خواند و چون مبلغ بدهى خود به بيت المال را يا نخواست بدهد يا نداشت، ناچار همراه نماينده حضرت عليه السلام حركت كرد و به بصره و از آن جا به كوفه آمد. اميرالمؤمنين عليه السلام تا چند روزى به او چيزى نگفت و سپس از او مطالبه مال را نمود. اما مصقله تنها دويست هزار درهم با خود آورده بود و از پرداخت بقيه عاجز ماند. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 145. ] و پس از مدتى به شام نزد معاويه گريخت. [ ر. ك: شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 145؛ با كمى تفاوت نهج البلاغه، خطبه 44. ]

/ 343