مقاومت صعصعه در برابر اهانت به على
يكى از روش هاى بسيار زشت خاندان بنى اميه "خصوصاً معاويه" بعد از شهادت مولاى متقيان على عليه السلام اين بود كه در تمام منابر و خطبه هاى نماز جمعه آن حضرت را مورد سبّ و شتم قرار مى دادند و به او جسارت مى كردند و از او برائت مى جستند! [ شجره خبثيه بنى اميه كه با سر كار آمدن معاويه جان تازه گرفت و پس از شهادت امير مؤمنان على عليه السلام به قدرت بلامنازع تبديل گرديد براى تسلط و محكم كردن پايه هاى حكومت خويش و تضعيف علويون و خاندان رسالت برنامه ريزى حساب شده اى را به كار بستند و توانستند هزار ماه بر كشورهاى اسلامى حكومت كنند و خود را جانشين پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و رهبران اسلام محمدى معرفى نمايد، از جمله كارهاى آنها كه سبب تقويت و بقاى حكومت آنها گرديد سبّ و شتم به اميرالمؤمنين على عليه السلام در خفا و آشكار بود، او دستور داده بود در تمام نمازهاى جمعه به آن حضرت جسارت كنند. جالب اين جا است كه وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله ديد زنى روزه دار كنيز خود را مورد سبّ قرار داده، حضرت او را به خوردن غذا فراخواند، زن گفت: من روزه دارم. حضرت فرمود: 'كيف تكونين صائمة و قد سببّت جاريتك؟ تو چه روزه دارى هستى كه كنيزت را سبّ مى كنى؟' "بحارالانوار، ج 97، ص 351"آيا اسلامى كه اجازه نمى دهد، خانمى كنيز و خدمتگزار خود را سبّ كند چه طور مى شود در حكومت بنى اميه كه داعيه رهبرى اسلامى را دارند به اميرالمؤمنين سبّ مى كنند و بر آن افتخار مى ورزند و كسى هم جلودار آنان نمى شود؟ زيرا از ديگر برنامه هاى معاويه سركوبى ياران و دوستداران اميرالمؤمنين عليه السلام بود به طورى كه حجر و يارانش را به جرم اعتراض به زياد بن ابيه كه جسارت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين مى كردند بالاى دار بردند و عمرو بن حمق ها به غارها پناه بردند، در حكومت حجاج بن يوسف ثقفى زبان بسيارى از ثناگويان اميرالمؤمنين از حلق بيرون كشيده شد، به علاوه جمع زيادى از دوستداران على عليه السلام را با تطميع به پول و مقام دور خود جمع كردند و با ايجاد رعب و وحشت و غارت اموال مردم و خراب كردن خانه هايشان توانستند حكومت خود را محكم كنند و هزار ماه بر كشورهاى اسلامى حكومت بلامنازع داشته باشند! كار معاويه و يارانش به جايى رسيد كه حتى مخلصين به حضرت على عليه السلام را وادار مى كردند كه بالاى منبر رفته و در ملأ عام به حضرت سبّ نمايند كه يكى از نمونه هاى آن صعصعة بن صوحان است كه البته اگر چه از سوى اميرالمؤمنين عليه السلام از قبل مجاز بودند به آن كه حضرت را موقع تهديد و فشار سبّ كنند، اما در عين حال آنان توريه مى كردند و در سبّى كه مى كردند قصدشان حاكم زمان بود، ولى معاويه و يارانش به ظاهر موفق به كار خود مى شدند. ] اين روش تا زمان حكومت عمربن عبدالعزير ادامه يافت كه با درايت و شهامت اين حاكم با انصاف اين سنت ظالمانه بر چيده شد و خطبه هاى نماز جمعه و سخنرانى ها از اهانت به اميرالمؤمنين على عليه السلام پاك گرديد.
در دورانى كه لعن به حضرت امير عليه السلام به دستور معاويه رايج بود نه تنها كارگزاران و ايادى معاويه به آن حضرت جسارت مى كردند، بلكه ياران و اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام را نيز وادار به سب و لعن نسبت به آن حضرت مى نمودند! لذا مغيرةبن شعبه "عامل معاويه در كوفه" روزى صعصعه بن صوحان را احضار كرد و از او خواست كه در ميان مردم حاضر شود و حضرت امير عليه السلام را دشنام دهد.
صعصعه كه هرگز زير بار اين ننگ نمى رفت، پس از تهديد ناچار برخاست و طورى كلمات را ادا كرد كه مغيره تصور نمود او حضرت را سب كرده است؛ ولى او توريه كرد و خود مغيره را سب نمود و چنين گفت: 'اى مردم، همانا امير شما به من فرمان داده كه على را لعن كنم، پس او را لعن كنيد كه خدا او را لعنت نمايد.' [ شرح ابن ابى الحديد، ج 15، ص 257. ] و مراد صعصعه از مرجع ضمير 'فالعنونه' و ضمير 'لعنه' خود مغيره بود نه حضرت على عليه السلام.
او نظير همين كار را در برابر معاويه در كوفه - پس از واقعه تلخ صلح امام حسن عليه السلام - انجام داد، معاويه گفت: تو با اين كار قصد لعن مرا كردى نه على عليه السلام را، صعصعه دوباره بالاى منبر رفت و اين بار آشكار لعن كنندگان امام عليه السلام را لعن كرد، لذا معاويه او را از كوفه اخراج و به جاى ديگرى تبعيد كرد. [ ر. ك: رجال كشى، ص 69، ش 123. ]
وفات صعصعه
درباره تاريخ وفات صعصعه دو قول است: از محسن امين نقل است كه صعصعه در زمان حكومت معاويه در شهر كوفه درگذشت و روح بلندش به ملكوت اعلى پيوست و پيكر مطهرش در قبرستان كوفه به خاك سپرده شد. [ اعيان الشيعه، ج 7، ص 388. ]
اما از تنقيح المقال استفاده مى شود كه او تا عصر امام حسين عليه السلام زنده بوده و در جنگ توابين شركت نمود و در همان جنگ به شهادت رسيده است. [ ر. ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 63. ]