اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
اما بعد، من شما را به كتاب خدا و سنت رسول خدا فرامى خوانم و به اين كه ميان شما به حق و به آنچه خداوند متعال در كتاب خود فرمان داده است، عمل كنم هر كس از شما كه به جايگاه خويش بازگردد و دست از جنگ بدارد و از اين شخص محارب "خرّيت بن راشد" كه از دين بيرون شده و با مسلمانان به جنگ برخاسته و در زمين فساد و تباهى مى كند، كناره گيرد در امان است و مال و جان او محترم است، ولى هر كس در جنگ با ما از او پيروى كند و از فرمان و طاعت ما بيرون رود، ما در جنگ با او از خداوند يارى مى جوييم و خداوند را ميان خود و او حكم قرار مى دهيم و خداوند بهترين دوست است، و السلام.
وقتى معقل اين نامه را ملاحظه كرد و متن آن را براى پيروان خود خواند، فوراً پرچمى بيرون آورد و نصب كرد و خطاب به ياران خرّيت گفت: هر كس از شما كنار اين پرچم بيايد در امان است، همه مردم به جز خرّيت و قومش كه نخست جنگ را آغاز كرده بودند، از دور او پراكنده شدند و همگى زير پرچم آمدند و امان خواستند. سپس معقل آرايش جنگى داد و صف ها را آماده كرد. ابتدا از يزيد بن معقل ازدى كه بر ميمينه سپاه بود، خواست حمله را آغاز كند. او حمله كرد، ولى خرّيت و يارانش سخت مقاومت كردند و يزيد بن معقل كارى از پيش نبرد و به جايگاه خود در ميمنه سپاه بازگشت. معقل به منجاب بن راشد ضبى كه در ميسره بود، دستور حمله داد او حمله كرد اما باز خوارج و همراهان خرّيت پايدارى كردند و منجاب پس از پيروزى بر ميسره سپاه خرّيت بازگشت. آن گاه معقل به ميمنه و ميسره سپاه خود پيام فرستاد كه هرگاه من حمله كردم همگى با هم حمله كنيد، آن گاه اسب خود را شتابان به حركت درآورد و به او تازيانه اى زد و در يك لحظه تمامى نيروها حمله كردند و خوارج در ساعت نخست پايدارى نمودند ولى 'نعمان بن صهبان راسبى'، خرّيت بن راشد را ديد و بر او حمله كرد و او را از اسب به پايين كشيد و خود پياده شد. آن دو با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام خرّيت را به هلاكت رساند و ريشه فتنه قطع شد. به همراه او 170 نفر از يارانش در اين ميان كشته شدند و ساير همراهان او از چپ و راست فرار كردند و معقل دستور داد فرارى ها را تعقيب كردند و هر كدام از آنان را يافتند به اسارت گرفتند.
معقل طبق موازين اسلامى همه زن ها و بچه هاى مسلمان را آزاد كرد و مسيحيان مرتد را كه به اسلام بازگشتند، آزاد كرد و عده اى از مسيحيان را كه اسلام نياوردند به اسارت گرفت و از مسلمانان هم بيعت گرفت و آزادشان ساخت و زن و فرزندشان را هم آزاد كرد و بعد خبر پيروزى و شرح حوادث را براى حضرت على عليه السلام طى نامه اى نوشت و خود با جمع اسيران، كه پانصد نفر بودند، به همراه تمام نيروهاى رزمنده به جانب كوفه بازگشت و در مسير راه، اسيران مسيحى را به مصقلة بن هبيره كارگزار على عليه السلام در اردشير خره "نواحى فارس" به پانصد هزار درهم فروخت و بدين ترتيب اسيران هم آزاد شدند. [ داستان خريدارى اسيران را در شرح حال 'مصقلة بن هبيره' بخوانيد. ] و خود به همراه سپاهيان كوفه به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام شرفيات شد و حضرت كار و تلاش و جهاد او را با دعاى خير براى او و همراهانش ستود. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 141؛ تاريخ طبرى، ج 5، ص 126؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 421. ]
بدين ترتيب خرّيت بن راشد ناجى پس از ارتداد و جنگ با امام المتقين اميرالمؤمنين عليه السلام به هلاكت رسيد و فتنه و بلوايى كه به راه انداخته بود، برچيده شد. اين جنگ و خون ريزى داخلى و نابودى خرّيت بن راشد در سال 38 هجرى واقع شد.