اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
طرماح در جواب گفت: براى اين كه اين اموال نه از دارايى هاى شخصى تو است و نه از ميراث پدرى تو كه اين گونه در بذل و بخشش آن از خود سخاوت نشان مى دهى، همه اين هدايايى كه به من عطا كردى از بيت المال مسلمين است.
معاويه كه از برخورد و صراحت لهجه طرماح خسته و درمانده شده بود به منشى خود گفت: پاسخ نامه على را سريع بنويس تا اين مرد برود.
متن نامه جوابيه معاويه چنين بود:
امّا بعد، اى على، چهل شتر كه بار آن خردل باشد و هر خردلى هزار جنگجو، به سوى تو مى فرستم، لشكرى كه آب دجله و فرات را يك جا بنوشند.
طرماح هنگامى كه نامه معاويه را ملاحظه كرد گفت: واى بر تو اى معاويه، نمى دانم بين تو و نويسنده ات كدام يك كم حياتريد؟ واى بر تو، اگر جن و انس و اهل زبور و فرقان هم جمع شوند اين چنين نمى گويند.
معاويه گفت: نويسنده فرمانِ مرا اجرا كرده است.
طرماح گفت: مى دانم والا تو بر او حكومت نداشتى و حال كه چنين مطالبى را خود به او گفته اى من از بزرگىِ دروغ تو شرمگينم، حال از كدام يك معذرت مى خواهى، از دروغى به اين بزرگى يا از اين كه بر كاتب خود حكومت ندارى، مگر نمى دانى على را خروسى است كه در يك حمله همه خردل هايت را مى بلعد؟
معاويه گفت: منظورت چه كسى است؟
طرماح گفت: او مالك اشتر نخعى است كه تمام سربازانت را تار و مار مى كند. وى آن گاه نامه معاويه و هداياى او را گرفت و به جانب كوفه مراجعت نمود. معاويه پس از حركت طرماح به اطرافيان و ياران خود گفت: اگر آن گونه كه على با او رفتار كرده من با شما رفتار كنم، يكصدم علاقه اى كه او به مولايش دارد، به من نخواهيد داشت. [ اختصاص شيخ مفيد، ص 138؛ ر. ك: 'معادن الحكمة فى مكاتيب الائمه عليهم السلام، ج 1، ص 312. ]