اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ملاقات طرماح با امام حسين در راه كوفه


طرماح بن عدى پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام رايحه دل انگيز امامت را در وجود فرزندان برومند رسول خدا عليه السلام جست و جو مى كرد، و شميم نبوت را از وجود امام حسين عليه السلام مى بوييد. او زمانى كه در مسير مدينه به كوفه با امام حسين عليه السلام مواجه گرديد و مصمم شد براى احياى سنت رو به زوال پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ركاب فرزند برومندش جان فشانى كند، امّا زمانى براى پيوستن به سيدالشهدا حركت نمود كه دريافت فاجعه اى كه از آن بيم ناك بود به وقوع پيوسته و حسين بن على و همه اصحاب او به شهادت رسيده اند.

شرح اين ملاقات


ابن اثير و ديگران در اين باره چنين نقل مى كنند: طرماح بن عدى با سه تن از دوستانش كه يكى از آنان 'مجمع بن عبيداللَّه [ در تاريخ طبرى 'عبداللَّه' آمده است. ] عائذى' بود، در مسير كوفه به سوى محلى كوهستانى به نام 'اجاء' در حركت بودند كه در منطقه 'عذيب الهجانات' با حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام و همراهانش مواجه شدند كه حضرت به دستور حر بن يزيد رياحى و نيروهاى تحت امرش مجبور به عزيمت به سوى كوفه بود و از اين مسير حركت مى كرد.

طرماح در اين ديدار در مدح و ستايش امام حسين عليه السلام اشعارى سرود [ اين اشعار را در تاريخ طبرى، ج 5، ص 405 بخوانيد. ] و بعد امام را از رفتن به كوفه شديداً منع كرد و در مقام خيرخواهى مطالبى به عرض رساند.

حر بن يزيد رياحى جلو آمد و خدمت حضرت عرض كرد: اين چهار نفر كه با شما نبوده اند و از اهل كوفه اند، من آنان را يا حبس مى كنم يا باز مى گردانم.

امام حسين عليه السلام به حر فرمود: اجازه نمى دهم متعرض آنها شوى، اينها از ياران و انصار و به منزله همراهان من هستند و همان گونه كه از جان خود دفاع مى كنم از ايشان نيز دفاع خواهم كرد، بنابراين طبق قرار و پيمان با هم، متعرض آنها نشويد وگرنه با شما مى جنگم. حر قبول كرد كه مزاحم آنها نشود. سپس حضرت با آنان به گفت و گو نشست و از 'مجمع بن عبيداللَّه' درباره مردم كوفه سؤال كرد. عرض كرد: اشراف كوفه به رشوه و وعده هاى مقام بر ضد شما در صف واحدى قرار گرفته اند ولى بقيه مردم دل هايشان با شماست اما شمشيرها را بر ضد شما از نيام بيرون آورده اند.

سپس امام عليه السلام از نماينده خود 'قيس بن مسهر صيداوى' سؤال كرد و از حال او پرسيد. آنها گفتند: او توسط 'حصين بن تميم' دستگير و به نزد ابن زياد اعزام شد، و ابن زياد از قيس خواست كه شما و پدرت على را در ميان جمع لعنت كند، ولى او بر شما و پدرت درود و صلوات فرستاد و بر ابن زياد و پدرش لعنت نمود و مردم را به يارى شما فراخواند و خبر داد كه شما در حال حركت به سوى كوفه هستيد. ابن زياد بلافاصله دستور داد قيس را از بالاى بام قصر به پايين انداختند و به شهادت رساندند. امام عليه السلام با شنيدن خبر شهادت قيس بن مسهر چشمانش پر از اشك شد و نتوانست از ريختن اشك خوددارى نمايد؛ و اين آيه شريفه را بر زبان جارى كرد: 'فَمِنهُم مَن قضى نَحبه و مِنهُم مَن يَنتظر و ما بَدَّلوا تبديلاً' [ احزاب 33، آيه 23. ] سپس امام حسين عليه السلام اين دعا را خواند: 'اللهم اجعل لَنا و لهم الجنة، و اجمع بيننا و بينهم فى مستَقُرِّ رحمتِك و رَغائبِ مَذخورِ ثَوابك؛ پروردگارا بهشت را براى ما و براى آنان قرار بده، و در محل استقرار رحمت و مركز آرزوهاى ذخيره ثوابت ما و آنها را جمع فرما.'

/ 343