اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابو طفيل خنديد و گفت: چرا، اين هم يارى است ولى اين بيت شعر عبيد بن الرص مناسب حال من و تو است كه گفت:




  • لأعرفَنّك بَعد الموت تَندُبنى
    و في حياتي ما زوَّدتنى زادي



  • و في حياتي ما زوَّدتنى زادي
    و في حياتي ما زوَّدتنى زادي



- بعد از مرگم بر من نوحه سرايى خواهى كرد، ولى تا زنده ام هيچ كمكى به من نكردى.

در همين حال، مروان بن حكم، سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حكم وارد شدند و هر يك در محلى نشستند. معاويه از آنها پرسيد: اين پيرمرد را مى شناسيد؟

گفتند: خير. گفت: اين پيرمرد، دوست صميمى على بن ابى طالب است، اين همان سوار جنگ جوى صفين و شاعر مردم عراق، 'ابو طفيل' است.

سعيد بن عاص گفت: حال او را شناختيم، چرا مجازاتش نمى كنى؟ و در آن مجلس، ديگران هم كه نظاره گر اين صحنه بودند، همگى به ابو طفيل دشنام دادند. ولى معاويه بر آنها تاخت و آنان را از بى احترامى به ابوطفيل منع كرد و گفت: بسا ممكن است با مساعد شدن اوضاع، اسباب زحمت و درد سر شما شود. سپس معاويه، از ابو طفيل پرسيد: آيا تو اينها را مى شناسى؟

ابو طفيل گفت: نه بدشان را مى گويم و نه خيرى از آنها ديده ام. سپس اين شعر را سرود:




  • فإن تكن العداوة قد أكنّت
    فشرٌّ عداوةِ المَرءِ السبابُ



  • فشرٌّ عداوةِ المَرءِ السبابُ
    فشرٌّ عداوةِ المَرءِ السبابُ



- اگر دشمنى را من مخفى كردم، ولى بدترين عداوت مرد، دشنام دادن است.

معاويه باز پرسيد: آيا هنوز هم على را دوست دارى؟

ابو طفيل گفت: عشق و علاقه من به على عليه السلام مانند عشق و علاقه مادر موسى به فرزندش موسى بود و از اين كه در حق آن حضرت كوتاهى و قصور كرده ام، به درگاه خدا مى نالم.

معاويه خنديد و گفت: ولى به خدا سوگند، اگر از اينها كه اكنون در كنار من نشسته اند، درباره من بپرسند، چنين سخنى كه تو در حق على گفتى، اينان در حق من نخواهند گفت. مروان گفت: آرى ما چنين نخواهيم گفت، به خدا سوگند ما حرف بى اساس نخواهيم زد. [ الغدير، ج 9، ص 139؛ ر. ك: به تاريخ الخلفاء، ص 176 و مروج الذهب، ج 3، ص 25. ]

آرى اين مرد بزرگ و پير سالخورده و صحابى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله با جرأت و شهامت و صراحت اعلام مى كند كه عثمان را يارى نكرده است و با تمام شجاعت در برابر مخالفان و كسانى كه قصد جانش را داشته اند، ساكت نمى نشيند و مى گويد از آنچه كرده ام پشيمان نيستم و همه مهاجران و انصار در يارى نكردن عثمان با من هم داستان بوده اند، و براى فقدان مولا و سرورش امير مؤمنان على عليه السلام آه مى كشد و دشمنِ او را به ستوه مى آورد. آرى عامر از اين روش عدول نكرد و با همين ارادت بى شائبه به ساحت مقدس مولا و مقتداى خود، به لقاء پروردگارش پيوست. رحمت و رضوان خدا بر او باد.


/ 343