اصحاب امام علی(علیه السلام) جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصحاب امام علی(علیه السلام) - جلد 2

سید اصغر ناظم زاده قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عبداللَّه و تسريع در قصاص ابن ملجم


شدت علاقه عبداللَّه بن جعفر به اميرمؤمنان عليه السلام بر كسى پوشيده نيست روى همين علاقه و ارادت زايدالوصف، نسبت به ابن ملجم بى اندازه خشمناك بود، لذا پس از آن كه پيكر مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام را به خاك سپردند. با اين كه حضرت سفارش به مدارا كرده بود، اما عبداللَّه، طبق نقل ابن عبد ربه در عقد الفريد، او در همان روز پس از شهادت براى عقوبت ابن ملجم، ابتدا دست و پاى اين لعين را قطع كرد، خواست زبان آن ملعون را قطع كند سخت اظهار ناراحتى كرد و گفت: زبانم را قطع نكنيد.

از او پرسيدند چرا، براى قطع دست و پايت چيزى نگفتى اما براى قطع زبانت اظهار ناراحتى كردى؟ در پاسخ گفت: 'انى اكره أن لا تمرُ بى ساعة الا أذكر اللَّه فيها؛ زيرا دوست ندارم كه بر من ساعتى بگذرد مگر اين كه در آن ذكر خدا بگويم.' [ عقد الفريد، ج 4، ص 360. ]

عبداللَّه در مجلس معاويه


روزى، عبداللَّه در شام وارد قصر معاويه شد. عمرو عاص كه در قصر بود گفت: امروز عبداللَّه را تحقير خواهم كرد، لذا در خلال گفته هايش به ساحت مقدس اميرمؤمنان عليه السلام جسارت كرد. عبداللَّه با شنيدن دشنام عمرو نسبت به مولا و سرورش امير المؤمنين عليه السلام، رنگ چهره اش برافروخته شد و خونش به جوش آمد و رگ هاى گردنش برآمد و از شدت خشم مى لرزيد و با اين حالت همانند شير بى باك از تخت فرود آمد، عمرو فوراً از تغيير چهره عبداللَّه به خشم او پى برد و گفت: عبداللَّه خاموش باش مگر چه شده؟ عبداللَّه گفت: اى بى مادر، تو خاموش باش. و سپس اين شعر را خواند:




  • اَظُنُّ الْحِلْمَ دَلَّ عَلىَّ قَومى
    و قد يَتَجَّهلُ الرَّجُلُ الحليمُ



  • و قد يَتَجَّهلُ الرَّجُلُ الحليمُ
    و قد يَتَجَّهلُ الرَّجُلُ الحليمُ



- گمان مى كنم حلم و بردبارى من، قوم مرا بر من گستاخ كرده و حال آن كه گاهى مرد بردبار، خود را به جهل مى زند.

سپس آستين هاى خود را بالا زد و خطاب به معاويه گفت: اى معاويه، تا كى خشم و غيظ تو را در دل فرو دهيم و تا چه هنگام بر سخنان ناپسند و بى ادبى و خوى نكوهيده ات را تحمل نماييم؟ زنان سوگوار بر تو بگريند.

/ 343