ابن عباس در خدمت اهل بيت پيامبر
ابن عباس همواره از علاقه مندان به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله بود. او پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام دست از امام حسن و امام حسين عليهم السلام برنداشت و تا زنده بود، دل در گرو اهل بيت پيامبر داشت. از اين رو شيخ طوسى وى را در زمره اصحاب رسول خدا و حضرت على و اصحاب امام حسن عليه السلام به شمار آورده است. [ رجال طوسى، ص 23، ش 6 و ص 46، ش 3 و ص 69، ش 5. ]
دفاع ابن عباس از خلافت امام على در برابر عمر
مسئله حقانيت على عليه السلام و خلافت بلافصل او پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى نبود كه بتوان آن را انكار كرد و ناديده گرفت اما به بهانه هاى واهى، حضرت را از حق قطعى و مسلمش محروم ساختند و به مدت 24 سال خانه نشين شد و به جاى اداره جامعه اسلامى به كشاورزى و كارهاى شخصى مشغول شد. اينك جريانى را كه ابن عباس نقل مى كند، مى آوريم:
ابو زيد عمر بن شبه نقل مى كند كه عبداللَّه بن عباس گفت: روزى در كوچه هاى مدينه همراه عمر بن خطاب خليفه دوم مى رفتم و دست او در دستم بود. عمر در بين راه گفت: من دوست تو "على" را مظلوم مى دانم. ابن عباس مى گويد: با خود گفتم: به خدا سوگند نبايد او بر من پيشى گيرد و خودش پاسخى دهد. لذا فوراً گفتم: اى اميرالمؤمنين "اى عمر"، اگر چنين است حق او را به او برگردان و دادِ او را بستان. اين را كه گفتم، دستش را از دستم بيرون كشيد و لحظاتى با خود همهمه كرد و حديث نفس نمود و چند قدمى جلو رفت و پس از آن ايستاد، من خود را به او رساندم، گفت: اى ابن عباس، خيال نمى كنم چيزى اين مردم را از دوست تو "على" بازداشته باشد، جز اين كه آنان سن او را كم مى دانستند. [ چون عمر فردى خشن و تندخويى بود، فكر مى كرد كسى بايد حاكم باشد كه چنين باشد و شوخ بودن را بر على عليه السلام عيب مى گرفت. ] ابن عباس مى گويد: با خود گفتم اين سخن عمر از سخن نخست او بدتر است، به او گفتم: به خدا سوگند كه خداوند سن او را كم نشمرد در آن هنگامى كه به او فرمان داد سوره برائت را از ابوبكر بگيرد و براى مردم بخواند. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 45. ]