نقلى ديگر
ابن عباس مى گويد: روزى عمر بن خطاب از كنار من و على عليه السلام گذشت و سلام كرد، پس از جواب از او پرسيديم: كجا مى روى؟ گفت: به مزرعه خويش در ينبع مى روم. على عليه السلام فرمود: آيا با تو همراه شويم؟ گفت: آرى. حضرت به من فرمود: تو همراهش برو. ابن عباس مى گويد: من برخاستم و عمر دست در دست من داد و انگشت هايش را وارد انگشتانم كرد و به راه افتاديم و چون بقيع را پشت سر گذاشتيم، گفت:
يابن عباس، أما واللَّه، أن كان صاحبك هذا اولى الناس بالأمر بعد وفاة رسول اللَّه، الا أنا خفناه على اثنتين؛
اى ابن عباس، به خدا سوگند كه اين خويشاوند تو "على" پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله شايسته ترين و سزاوارترين افراد به خلافت بود، جز اين كه ما از دو چيز بر او ترسيديم.
ابن عباس مى گويد: عمر به نحوى سخن گفت كه چاره اى جز پرسيدن آن دو علت نداشتم، لذا گفتم: آن دو چيز چه بود؟ گفت: بر كمى سن او و ديگر محبت او نسبت به خاندان عبدالمطلب ترسيديم. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 57. ]
جا داشت به عمر گفته شود اولاً: اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در حدود 33 سال از عمر با بركت او مى گذشته است، پس كم سن نبوده است. ثانياً: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مكرراً او را به عنوان جانشين خود معرفى كرد، آيا توجه به اين كمى سن نداشته است و ثالثاً: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله افراد جوان ترى مثل مصعب بن عمير كه در سن هجده سالگى بود به حكومت مكه منصوب كرد و اسامة بن زيد كه جوانى بيش نبود، فرمانده سپاهى قرار داد كه بر ابوبكر و عمر هم فرماندهى داشت، پس اگر كمى سن مانع حكومت دارى است نمى بايست پيامبر صلى الله عليه و آله اين افراد را به حكومت منصوب مى نمود. رابعاً: اين كه اگر على عليه السلام به خلافت مى رسيد، چون دست به دست نمى شد و بعد از دو سال با فوت ابوبكر خلافت به دومى و پس از ده سال به سومى نمى رسيد، بلكه خلافت بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدتى طولانى "خداوند مقدر كرده بود على عليه السلام تا سال چهل هجرى در قيد حيات باشد" فقط در دست توانمند و عدل پرور على عليه السلام اداره مى شد و اسلام به انحراف نمى رفت و افراد ناصالح در جامعه اسلامى رشد نمى كردند و خلفاى بنى اميه و بنى مروان كه روى تاريخ را با كردار ناپسند و ظالمانه خود سياه كردند بر سر كار نمى آمدند، اما هيهات هيهات كه شد آنچه نبايد مى شد.
و اما جواب از مانع دومى كه عمر ذكر كرد كه على عليه السلام نسبت به خاندان عبدالمطلب محبت دارد، آيا صرف محبت به جمعى از بستگان مانع از رسيدن به حق كسى مى شود، به علاوه آيا مگر على عليه السلام در اجراى احكام الهى هيچ گاه محبت و دوستى به كسى يا كسانى مانع از اقدام او شده است كه در چهار سال آخر عمرش كه به حكومت ظاهرى رسيد به خوبى اين حقيقت را به اثبات رساند كه او حتى از دادن مبلغى ناچيز به برادرش عقيل خوددارى كرد، به علاوه آيا مگر عثمان علاقه به بنى اميه نداشت كه عمر وى را در شوراى شش نفره قرار داد كه منتهى به خلافت او شد؟!
نقش ابن عباس در جنگ جمل
ابن عباس از جمله ياران اميرالمؤمنين بود كه از ابتداى حركت از مدينه به سوى بصره امام عليه السلام را همراهى مى كرد و در تقويت سپاهيان حضرت نقش بسزايى داشت. از جمله كارهاى مهمى كه حضرت على عليه السلام به او واگذار نمود، اعزام مالك اشتر و ابن عباس به كوفه در تشويق و ترغيب كوفيان به حمايت از حضرت و نيز برخورد قاطع با مخالفت ابو موسى اشعرى كه استاندار كوفه از طرف حضرت بود. او و مالك به كوفه رفتند و ضمن عزل ابو موسى از حكومت، جمع كثيرى از نيروهاى كوفى را براى پيوستن به سپاه اميرالمؤمنين تشويق نمودند و سپاه حضرت را تقويت كردند. [ تفصيل بيشتر اين جريان را در شرح حال مالك اشتر در همين اثر ملاحظه نماييد. ]
ابن عباس در ميدان نبرد با عهدشكنان در جنگ جمل فعالانه تلاش نمود و از جمله كارهاى مهم او رفتن به نزد عايشه از سوى حضرت على عليه السلام است. كه او را به بازگشتن به مدينه راضى نمود و اميرمؤمنان را شاد كرد.